اسب چوبی

نویسنده: الهام فلاح
ناشر: ققنوس


اسب چوبی، درباره افرادی است که با وجود همه کوششی که برای بهبود زندگی و روابطشان دارند، موفق نمی‌شوند حتی یک‌قدم در این راه پیش بروند. داستان این کتاب درباره زنانی است که عشقی در دل دارند اما از مطرح‌کردنش می‌ترسند و با زنجیری بسته و محدود شده‌اند که زنان دیگر آن را بافته‌اند.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
آدم‌ها دوست دارند از تو چیزهایی ببینند، چیزهایی هم برای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تعریف کنی، بلاهایی که به سرت آمده، اتفاقاتی که از سر گذرانده‌ای، خوش‌شانسی‌ها و بدبیاری‌هایت را، تا بتوانند درباره تو حرف بزنند، نظر بدهند، قضاوتت کنند و فکر کنند اگر جای تو بودند چه راهی پیش می‌گرفتند؛ این آرامشان می‌کند و باعث می‌شود به تو نزدیک شوند، خودشان را دوستت بدانند، رابطه‌ها شکل بگیرند و بعد حتی حرف‌هایی بزنند که دلت را می‌شکند.
برای هیچ‌کس مهم نیست در تمام ماجراهایی که از تو می‌دانند چقدر نقش داشته‌ای، اصلاً اراده تو دخیل بوده یا نه! برای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مهم نیست اساساً چرا درباره آن چیزها احساس غم می‌کنی یا شادی. آدم‌ها دوست دارند آن‌طورکه دل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌خواهد تو را بشناسند، نه آن‌طورکه واقعاً هستی. پس چرا نباید درست همان‌چیزی را که می‌خواهند دودستی به‌شان بدهی تا دست از سرت بردارند؟

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *