روزگار سودابه

نویسنده: مریم نظری
ناشر: پیدایش


این کتاب روایت دختری به نام سودابه در سال‌های ابتدایی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی که به شهادت برادر او در عملیات مرصاد، ختم می‌شود.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«هفته‌ها بود که باران می‌بارید.
روزها کوتاه بودند و هوا زود تاریک می‌شد. سودابه تا خوابش ببرد در رختخواب با افکارش کلنجار می‌رفت، تازه پلک-هاش سنگین می‌شد. صبح سیر نشده از خواب، با آفتاب بی¬جانی که روی پتویش افتاده بود، بیدار می‌شد. با نوک انگشت پا پتو را از روی ساق پایش کنار می‌زد و به والس صبحگاهی گرد و غبار در زیرنور خورشید نگاهی می کرد و این جمله در سرش تکرار می‌شد: باز خوب نخوابیدم…»

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *