شهر موش‌ها

کارگردان عروسکی: مرضیه برومند
کارگردان سینمایی: علی طالبی
نویسنده: احمد بهبهانی
بازیگران: ایرج طهماسب، حمید جبلی، فاطمه معتمد آریا، مسعود کرامتی، عادل بزدوده، رحیم دوستی، شاپور پورامین، مریم سعادت


شاید برای کودکان دهه شصتی مثل من، هیچ فیلمی به اندازه شهر موش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خاطره‌انگیز نباشد. فیلمی که با عروسک‌ها و کاراکترهایش پیش از پرده سینما، در قاب تلویزیون آشنا شدیم و از قبل آن‌ها را می‌شناختیم. در واقع رفتن به سینما برای تماشای شهر موش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، برای کودک آن دوره و البته خانواده‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان، تماشای چهره‌های آشنا بود، عروسک‌هایی که پیش از این دل برده بودند و حالا برای دلبری بر روی پرده‌ای بزرگتر به سینما برگشتند. ما به شوق تماشای عروسک‌هایی که می‌شناختیم و آن‌ها را در مدرسه، دیده بودیم به سینما رفتیم تا این بار آن‌ها را در قابی بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و در فضای شهر ببینیم. تبدیل مدرسه موش‌ها به شهر موش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها صرفا یک تغییر مدیوم نبود که از تلویزیون به سینما کوچ کند، بلکه با موقعیت و فضای متفاوت و تازه‌تری مواجه شدیم که در عین آشنا بودن عروسک‌ها با نوعی آشنایی‌زدایی هم همراه بود، و این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که عروسک‌ها را در موقعیتی خارج از مدرسه و در لوکیشینی جدید می‌دیدیم و حالا خصلت‌های ویژه هر کدام از موش‌ها در موقعیت جدید به ویژه ترس‌ولرز حمله گربه‌ها به شهر، تازگی داشت.
در واقع ما به عنوان مخاطب کودک از فضای بسته مدرسه موش‌ها به فضای باز شهر موش‌ها رسیدیم که این تغییر بافت جغرافیایی هم واجد جذابیت تازگی بود و هم کاراکترهای آشنا را با موقعیت جدیدی مواجه کرد که یک تعلیق درونی در خود پروراند و با رمزگشایی‌های تازه مواجه کرد. ضمن این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که عناصر جدیدی هم به قصه اضافه شد و آن حضور گربه‌ها بود که در واقع می‌توان آن را اضافه کردن بدمن و ضدقهرمان به قصه دانست، که بر التهاب و هیجان قصه افزود. داستان «شهر موش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها» از این قرار بود که یک گربه سیاه که موش‌ها به آن می‌گفتند «اسمشو نبر» به شهر موش‌ها حمله می‌کرد. به خاطر همین موش‌ها به یک شهر دیگر می‌روند. قرار می‌شود پدرها و مادرها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچه‌ها هم با معلم و آشپزباشی راه طولانی‌تر را انتخاب می‌کنند.
ما با یک مجموعه عروسکی مواجه بودیم که هم پر از کاراکتر بود و هم هر کدام از عروسک‌ها به دلیل خصلت‌های ویژه خود از جذابیت بالایی برای بچه‌ها برخوردار بودند. کپل، دم باریک، سرمایی، گوش دراز، نارنجی، دم دراز هر کدام کاراکترهایی بودند که هر یک از بچه‌ها ضمن علاقه به مجموعه آن‌ها با یکی از آن‌ها هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ذات پنداری و ارتباط بیشتری برقرار می‌کردند. کاراکترهایی که در عین این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که یک تیپ عروسکی بودند به شخصیت هم نزدیک می‌شدند و همگی جذاب.
جذابیتی که البته به مخاطب کودک محدود نمی‌شد و پدر و مادرها و بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترها هم به اندازه کودکان عاشق این عروسک‌ها بودند و پا به پای بچه‌ها از تماشای این اثر لذت می‌برند. اکنون همان کودکان دهه شصت ه خود به پدر و مادر بدل شدند هم-چنان به این مجموعه و عروسک‌هایش علاقه دارند که البته بخشی از لذت تماشای آن به تداعی خاطره‌انگیز این نوستالژی عروسکی برمی‌گردد. چه مدرسه موش‌ها و چه شهر موش‌ها در واقع مناسبات کودکانه در فضای درس و مدرسه را با قصه‌ای از جهان موش‌ها بازنمایی نمادین می‌کرد و از این طریق واجد کارکردهای تربیتی هم بود. بر این اساس فضای فانتزی حاکم بر این دنیای عروسکی صرفا موقعیت یا امر خیالی نبود بلکه ردی از واقعیت و جهان واقعی کودکانه را در جهان عروسکی بازتولید می‌کرد.

بخشی از یادداشت رضا صائمی درباره شهر موش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *