شکارچیان در برف

نویسنده: توبیاس وولف
بسیاری از داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌های «توبیاس وولف» مضامین مشترکی دارند و حول شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرخند که با یک دوراهی اخلاقی مواجه شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این مساله در داستان «شکارچیان در برف» هم دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان گفت که این داستان محصول تجربیات وولف و زندگی در جامعه ای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌است که او در آن زیست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است.
شکارچیان در برف که در نیمه دوم قرن بیستم نوشته شده، شرایطی را به تصویر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد که در آن مقطع زمانی به همین صورت بوده است. داستان در شهر اسپوکن ایالت واشنگتن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرد و بر روی سه شخصیت اصلی تمرکز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که هر یک ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فردی خاص خودشان را دارند. قواعد مکتب بودایی ذن را در بین این سه شخصیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان شناسایی کرد. این مکتب بر این باور است که هرکاری که در زندگی انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید، در نهایت نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به خودتان برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. این مساله در نقطه اوج داستان خودش را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. وقتی که تاب به کنی تیراندازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و باعث مرگش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. تا آن لحظه، برتری جسمی کنی باعث افزایش قدرت و زور او نسبت به تاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. این اصل تا حدی شبیه کارما است: کنی هم با کلام و هم به صورت فیزیکی تاب را آزار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، تا این که این ماجرا به سرحد خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و کنی با چنان فاجعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مواجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در این جای داستان ذن خود را به رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد. این بار این تاب است که نیروی برتری از کنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.
در این داستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان نظریه داروینیسم اجتماعی را هم مشاهده کرد. به عبارتی «بقای شایسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها». در ابتدا به نظر می‌رسد کنی فردی زورگو است که عمدا تاب را آزار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. از سوی دیگر، تاب یک قربانی آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر و ضعیف است که همیشه احساس ناامنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. در ابتدای داستان کاملا مشخص است که کنی در مقایسه با تاب دست بالاتر را دارد. ولی در نقطه اوج داستان است که نقش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جابه‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. به محض این که تاب با ادعای دفاع از خود به کنی شلیک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، ساختار قدرت حاکم بر داستان تا حد قابل توجهی عوض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در آن لحظه، کنی رنجور و آسیب پذیر در نقطه پایین زنجیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که تاب در بالای آن قرار دارد. کنی دیگر برتری فیزیکی نسبت به تاب ندارد و سقوط او از همین جا شروع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. برعکس اما تاب کنترل اوضاع را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، چرا که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند در برابر کنی بایستد. او رهبر گروه می شود و فرانک هم کنی را نادیده گرفته و با او رفیق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.
شاید با ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین تجربه زندگی وولف، حضورش در جنگ ویتنام باشد که تاثیر زیادی بر روی زندگی و سبک نویسندگی او گذاشت. سربازان جنگ شاید جزئیات تاریخ ماموریت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به خاطر نسپارند، ولی کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر کسی است که دوستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، خشونتی که مشاهده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و سنگرهایی که فتح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند را فراموش کند. تجربیات حضور در جنگ به عنوان یک از مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین وقایع زندگی توبیاس وولف، در داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او و مخصوصا در داستان «شکارچیان در برف» بسیار نمود دارد. بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌توجهی کنی به احساسات تاب، دوستی غیرمعمولی که بین تاب و فرانک شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تفاوتی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نسبت به وضعیت سلامت کنی در پایان داستان، همه ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هستند که احتمالا وولف در طول جنگ تجربه کرده است. مورد آخر (بی توجهی به وضعیت کنی) این تجربه را بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از بقیه نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. وقتی که تاب و فرانک تصمیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند کنی را به بیمارستان نبرند، دیگر فرقی با حیوانات بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌فکر ندارند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *