طلسم شده

نویسنده: آنگوس مک‌فیل / بن هکت
فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: هیلاری سنت جرج ساندرس / جان پالمر
کارگردان: آلفرد هیچکاک
بازیگران: اینگرید برگمن، گریگوری پک، لئو جی. کارول، روندا فلمینگ، جان امری، استیون گری، پل هاروی


گناه ما در طالع ما نیست ، بلکه در خود ماست… / شکسپیر

فیلم با این شعر از شکسپیر و موسیقی مخصوص هیچکاک شروع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. همین موسیقی است که اسکار بهترین موسیقی متن فیلم را در سالی که فیلم اکران شد، برای هیچکاک به ارمغان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد.
مدیریت یک مرکز روانپزشکی به دکتر ادواردز سپرده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اما گویا در این انتصاب مشکلی وجود دارد. چند روز بعد از تحویل گرفتن پست مدیریت، مشخص می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که دکتر ادواردز واقعی به قتل رسیده است و شخصی که هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اکنون مدیر مرکز روانپزشکی است، خود را به جای او معرفی کرده است. دکتر پیترسن که نقش او را «اینگرید برگمن» بازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، قبل از دیگران متوجه این موضوع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. پیترسن دیگران را در جریان مشکل به وجود آمده قرار نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. زیرا او اعتقاد دارد قاتل دچاراختلال دو شخصیتی است. بنابراین از او محافظت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و به درمان او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد.
نکته بحث انگیز فیلم رابطه عاطفی و عاشقانه روان شناس و روان پریش است. چیزی که نه علم بر آن صحه می گذارد و نه اخلاق. اما درفیلم علیرغم نکوهش و تمسخر همکاران، دکتر پیترسن علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را به دکتر تازه وارد کتمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و برعکس باوجودی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که خودش بر نادرستی احساسش از نظر حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای آگاه است آن را تداوم می بخشد.
«طلسم شده» در رده فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سینمای تعلیق هیچکاک است. فیلمی بسیار عالی که مورد کم لطفی واقع شده است و در اکثر رده-بندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جزو فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درجه دو هیچکاک قرار گرفته است. بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اغراق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان گفت «طلسم شده» که یکی از موفق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کلاسیک هالیوود با رویکرد روانشناختی در دهه چهل میلادی است و از پیشگامان موثر این ژانر محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. هر چند ابعاد روانشناسانه فیلم شاید درعصر حاضر با وجود پیشرفت علم و آگاهی بینندگان، ساده و تا حدودی پیش پاافتاده به نظر برسد.
«طلسم شده» مملو از نمادهای فرویدی است اما درعین حال به رد یا قبول این نظریات علمی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد بلکه درونمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مبتنی بر کاوش روی حقیقت وجودی روان آدمی دارد.
در سکانس آغازین با ماری، دختر بیماری در بیمارستان روانی مواجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم که به تمسخر روش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علمی روان درمانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد و شاید بیننده تا حدودی با حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او دچار چالش گردد. گویی هیچکاک نیز چنین منظوری دارد. موضع او دربرابر عقاید فروید دوپهلو است، به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص با دیالوگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که دختر ادا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. مثلا: «این روانکاوی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها منو خسته و کسل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه. شما انتظار دارین با این چرندیاتی که از بچگیم تعریف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جایی برسین!؟» روان درمانگر او دکتر پیترسن است. با خروج دختر بیمار از صحنه، حالا این دکتر پیترسن است که کل فیلم را از آن خود می کند.
پس از پایان فیلم در ذهن مخاطب چالشی به وجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید؛ ما که از کودکی همواره درگیر جواب این سوالیم که «علم بالاتر است یا ثروت؟» اینک با دیدن این فیلم در باورمان متزلزل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. و سوال جدید در ذهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد: «علم بالاتر است یا عشق و محبت؟…»

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *