علم بهتر است یا ثروت

داریوش نوروزی

هم‌‌‌‌‌‌نسلان من، آن‌‌‌‌‌‌ها که در دهه‌‌‌‌‌‌های گذشته دانش‌‌‌‌‌‌آموز بوده‌‌‌‌‌‌اند در طول دوران تحصیل خود قطعا با چالش «علم بهتر است یا ثروت» روبه‌‌‌‌‌‌رو شده‌‌‌‌‌‌اند. نمی‌‌‌‌‌‌دانم هدف از طرح این سوال در کلاس‌‌‌‌‌‌های انشاء چه بود و آیا طراحان این موضوعِ انشاء به اهداف خود رسیدند یا خیر. اما این را می‌‌‌‌‌‌دانم که بسیاری از دانش‌‌‌‌‌‌آموزان در این چالش با این بحران رو‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌رو بوده‌‌‌‌‌‌اند که آیا واقعیت را بنویسند یا مطابق میل معلم و برای نمره بهتر قلم‌‌‌‌‌‌فرسایی کنند. و قطعا همیشه جلبِ نظر معلم برنده می‌‌‌‌‌‌شد. اینجا بود که متن‌‌‌‌‌‌هایی پر از کلمات صقیل که گاهی حتی خودِ دانش آموز هم معنی آن را دقیق نمی‌‌‌‌‌‌دانست جلوی تخته سیاه خوانده می‌‌‌‌‌‌شد…
در مورد من اما این موضوع صدق نکرد. جسورانه نوشتم ثروت بهتر است. ساده اما خوب نوشتم. دلایل خودمم را داشتم و انشاء خوبی از آب درآمد. بیست گرفتم. و این سرآغاز گفت‌‌‌‌‌‌گوهایی در کلاس شد که واقعا کدام بهتر است. در نهایت پاسخ معلم انشء این بود که: کاری به درست یا غلط بودن نظر من در مورد بهتر بودن ثروت نداردِ اما انشاء خوب و روان نوشته شده است و شایسته نمره بیست است.
داستان «علم بهتر است یا ثروت» درباره همین چالش دانش‌‌‌‌‌‌آموزی است. نوجوانانی که در پی رضایت معلمی هستند که به علم بسیار اهمیت می‌‌‌‌‌‌دهد و چاپلوسانه نوشته‌‌‌‌‌‌اند که قطعا علم بهتر است. و دانش‌‌‌‌‌‌آموزی که بی‌‌‌‌‌‌باکانه در چشمان معلم نگاه می‌‌‌‌‌‌کند و حقیقتی را که به آن باور دارد به زبان می‌‌‌‌‌‌آورد.
در بخشی از این داستان می‌‌‌‌‌‌شنویم:
«قاسم‌‌‌‌‌‌پور می‌‌‌‌‌‌رود و مثل مجسمه جلوی تخته سیاه می‌‌‌‌‌‌ایستد. دفترش را جلوی صورتش می‌‌‌‌‌‌گیرد تا نه معلم او را ببیند و نه او معلم را، و شروع می‌‌‌‌‌‌کند به خواندن. به نام خدا. علم بهتر است یا ثروت. واضح است که… مکثی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و بعد آنقدر اوصاف علم و مضرات ثروت را تند تند می‌‌‌‌‌‌خواند که خودش هم نمی‌‌‌‌‌‌فهمد چه می‌‌‌‌‌‌گوید. آقای جلالی در حالی که پا روی پا انداخته و درز کفش‌‌‌‌‌‌هایش را وارسی می‌‌‌‌‌‌کند، می‌‌‌‌‌‌گوید: شش. این یعنی نمره قاسم‌‌‌‌‌‌پور شش است. قاسم‌‌‌‌‌‌پور که می‌‌‌‌‌‌نشیند، باز صدای آقا معلم بلند می‌‌‌‌‌‌شود: سیزده. نحسی سیزده یقه سیمایی را می‌‌‌‌‌‌گیرد. می‌‌‌‌‌‌رود و جلوی بچه‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌ایستد و شروع می‌‌‌‌‌‌کند به خواندن. به نام خدا. علم بهتر است یا ثروت. کمی مکث می‌‌‌‌‌‌کند. به این و آن نگاهی می‌‌‌‌‌‌اندازد. قیاقه آقا معلم را از نظر می‌‌‌‌‌‌گذراند و ادامه می‌‌‌‌‌‌دهد. البته این سوال را از هرکس بپرسند می‌‌‌‌‌‌گویند علم بهتر است. چون اگر بگوید ثروت بهتر است به‌‌‌‌‌‌نظر می‌‌‌‌‌‌آید که حرف مسخره‌‌‌‌‌‌ای زده است. چون علم چیز بسیار خوبی‌‌‌‌‌‌ست و مال‌‌‌‌‌‌دوستی چیز بسیار بدی است. اما با همه این‌‌‌‌‌‌ها من می‌‌‌‌‌‌گویم ثروت بهتر است. کسی‌‌‌‌‌‌که علم دارد نمی‌‌‌‌‌‌تواند آدم پولداری بشود…»

شنیدن این داستان می‌‌‌‌‌‌تواند لحظات شیرینی را برای شما به ارمغان بیاورد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *