من او

رضا امیرخانی


داستانی عاشقانه از مردم تهران قدیم. کتاب «من او» روایت «رضا امیرخانی» از عشق پاک «علی» و «مهتاب» است که برای رسیدن به یک‌‌‌دیگر مسیر سختی را طی می‌کنند و در طول زمان تجربیات گوناگونی را از سر می‌گذرانند. این اثر به دلیل تحقیقات گسترده نویسنده درباره شرایط زندگی ایران دهه بیست، از غنای فرهنگی بالایی برخوردار است و به زبان‌های عربی، روسی و اندونزیایی ترجمه شده است.
اگر این اثر را معروف‌ترین رمان رضا امیرخانی بنامیم اغراق نکرده‌ایم. کتاب من او داستان عشق «علی فتاح»، پسر یکی از ثروتمندترین خانواده‌های محله به دختر خدمتکار خانه‌شان در سال ۱۳۱۲ شمسی است که برخلاف عاشقانه‌های دیگر هم سن و سالانشان، مسیری متفاوت را طی می‌کند. این داستان عاشقانه در سال ۱۳۷۹ یکی از سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات بود و مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت.
داستان این کتاب از زبان دو شخصیت روایت می‌شود: علی فتاح و رضا امیرخانی. این جابه‌جایی راوی، ممکن است در ابتدا برای شما گیج‌کننده باشد اما با پیش رفتن داستان به یکی از جذابیت‌های آن تبدیل می‌شود. امیرخانی گاه هم‌درد علی می‌شود، گاه راهنما و گاه شاهدی برای هرآنچه که علی نمی‌تواند ببیند. ویژگی دیگر این اثر، وجود شخصیت‌های فرعی اما مستقلی است که هر کدام نقشی پررنگ در رابطه پیچیده اما پاک علی و مهتاب ایفا می‌کنند. مهم‌ترین آن‌ها درویش، مردی دنیادیده است که حکم مرشد علی را دارد. «مریم» -خواهر علی- فرد دیگری است که به دلیل دوستی با مهتاب، تنها حضورش برای زنده کردن احساسات علی کافی است و در درجه بعد سایر اعضای خانواده‌ و محله که هر کدام آینه بخشی از وجود علی هستند و دوره‌ای از زندگی او را به ما نشان می‌دهند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، دانش گسترده رضا امیرخانی از فرهنگ تهران قدیم است که رد پای آن را می‌توان در جمله به جمله‌ی داستان دید. امیرخانی با دقتی ستودنی، داستانش را براساس واقعیت‌های زندگی مردم دهه بیست شمسی بنا کرده و در توصیف کوچک‌‌‌ترین جزئیات این قصه، شرایط فرهنگی – تاریخی ساکنین تهران آن زمان را در نظر داشته است.
در بخشی از کتاب من او می‌خوانیم:
خودِ فتاح، رئیسِ صنفِ فخار بود. اما پانزده سال زودتر از بقیه، همان سال‌هایی که از روس شکر هم می‌آورد، این آجرپزیِ بزرگ را راه انداخته بود. بعد هم به خاطرِ اختلاف‌هایی که صاحبانِ کوره‌پزخانه‌ها سرِ گودهای خاکِ رس داشتند، صنف را تأسیس کرده بود. در صنف چند نفر پیش‌کسوتِ فخار، محدوده‌ی برداشتِ خاکِ رسِ هر کوره‌پز را معین می‌کردند.
مثلا آمیزابراهیم از ناحیه‌ی باقرآبادِ ورامین، حاج باقر از پشتِ کوهِ کهریزک، حاج فتاح از همان گودِ کنارِ کوره‌اش، فلان کس از شهریار. یا اوامرِ حکومتی را به اطلاعِ صنف می‌رساندند؛ مثلا بلدیه گفته احدالناسی من‌بعد حق ندارد از گودِ باغ‌چالیِ خانی‌آباد خاک ببرد – این البته مالِ خیلی سال قبل بود – یا از گودِ دروازه غار و بقیه‌ی گودهای داخلِ محدوده‌ی شهر. یا نیاز‌های همه‌گانیِ صنف را کدخدامنشانه حل می‌کردند.
به ازای هر قمیر پنج تومان و به ازای هر میل، ده تومان بدهید تا جاده را درست کنیم که مشتری‌ها کله نشوند. بعد بعضی اعتراض کرده بودند که میل‌های ما کوتاه است و میل‌های رئیسِ صنف – فتاح – بلند. یا آمیز ابراهیم سه قمیر را به یک میل وصل کرده. حاج فتاح هم برای این که حرف درنیاید، بدونِ این که پولی بگیرد، جاده را مرمت کرده بود و عاقبت بقیه‌ی اعضای صنف، معذرت خواسته و سهمِ‌شان را داده بودند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *