
سروش صحت
سروش صحت را به عنوان مرد کتابخوان تلویزیون ایران میشناسند. حتی اگر او دیگر در تلویزیون نباشد، باز هم به سروش صحت به عنوان فردی نگاه میشود که با تلویزیون به خانههای ایرانیان راه پیدا کرده است. اما یک چیز است که او را از سایر اهالی تلویزیون جدا میسازد. صحت خود را محدود به یک هنر نمیکند. و از همین طریق است که محبوب دل میلیونها ایرانی شده است. سروش صحت بازی میکند، کارگردانی میکند، مجری میشود و مینویسد. و شاهکار او در نوشتههایش دیده میشود.
او کوتاه و مفید مینویسد و از بطن جامعه. از مردم کوچه و بازار مینویسد. مردمی که هر روز آنها را میبینیم، با آنها گفتگو میکنیم، همسفر میشویم و زندگی میکنیم. نوشتههایش بهقدری واقعی و ملموس است که مخاطب خود را در میان داستان او و یکی از قهرمانان داستان احساس میکند. موضوعهایی که برای نوشتههایش انتخاب میکند، همگی موضوع روز و دغدغهها اجتماعی هستند که در آن زندگی میکند. در نوشتن اغراق ندارد. از کلمات ساده و قابل فهم همگان استفاده میکند. در یک جمله میتوان گفت: سروش صحت عالی مینویسد.
«میشه به خاطر من سیگار نکشی» یکی از همین داستانهای کوتاه و مردمی صحت است. داستانی با نثری شیوا و روان از مردمی ساده و زندگی روزمره.
در بخشی از این داستان آمده است:
«در خیابانهای خلوت شب قدم زدم و سعی کردم به هرچیزی جز سیگار فکر کنم، ولی به هیچ چیزی جز سیگار فکر نکردم. یادم آمد دوستم که میخواست سیگار را ترک کند مدتی سیگار خاموش میکشید، میگفت از نظر روانی همین که سیگار را بین لبهایش میگذارد آرام میشود، بهنظرم فکر خوبی بود. از اولین بساط سیگارفروشی که دیدم یک نخ خریدم و بیآنکه روشنش کنم بین لبهایم گذاشتم و راه افتادم. به سیگار خاموش پکهای عمیق میزدم. این کار واقعا آرامم کرد. دیگر دلم سیگار نمیخواست. از کنار سیگارفروش بعدی که رد شدم سیگار را روشن کردم. مطمئن بودم یک کام بگیرم دیگر نخواهم کشید، فقط میخواستم این هوس لعنتی رهایم کند. یک پک عمیق زدم و همهچیز درست شد. همانجا کنار خیابان نشستم و هفت نخ سیگار پشت سر هم کشیدم.
به خانه که برگشتم مادرم هنوز بیدار بود. نگاهم کرد ولی نه چیزی پرسید و نه چیزی گفت. کاش نکشیده بودم.»