
«نامه فرانتس کافکا به فلیسه بوئر»
کافکا، فلیسه را اولین بار در سال ۱۹۱۲ ملاقات کرد. رابطه «فلیسه بوئر»، زنی جوان، عملگرا و مستقل که برای شرکتی تولیدی در برلین کار میکرد، با «کافکا» مردی بیمار با روحی شکنجه شده در پراگ به هیچ وجه یک رابطه عادی نبود.
در حقیقت، نامههای کافکا به فلیسه، پر از احساساتی متناقض و جملاتی عجیب هستند.
«هیچ وقت با من به خوشبختی کامل و واقعی نخواهی رسید و در کنار من، فقط رنجی کامل و واقعی را تجربه خواهی کرد.»
«حالا که نمیتوانیم از دستانمان استفاده کنیم، بیا با شِکوِه و گِله یکدیگر را در آغوش بکشیم.»
اگرچه کافکا به واقع به فلیسه عشق میورزید، این عشق کافی نبود تا او را از زندگی منظم، برنامهریزی شده و متمرکز بر کارِ خود دور کند. کافکا در نامهای در اواخر پاییز سال ۱۹۱۳ بیان میکند که انگار این را وظیفه خود میداند که به خاطر نویسندگی، از بزرگترین خوشحالی و خوشبختی انسان -عشق- دست بکشد. پس از بر هم خوردن اولین نامزدی فرانتس و فلیسه، آنها بار دیگر در جولای ۱۹۱۷ پیمان نامزدی بستند، اما وضعِ سلامتیِ رو به افول کافکا که در این زمان به بیماری سل مبتلا شده بود، باعث به پایان رسیدن این رابطه در چند ماه بعد شد. فلیسه پس از مدتی ازدواج کرد و بچه دار شد. کافکا در اویل دهه ۱۰۲۰ و قبل از مرگ بر اثر سل، چندین رابطه عاشقانه دیگر را نیز تجربه کرد.