ویلان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الدوله

محمد علی جمال‌‌‌‌‌‌‌‌‌زاده

از ویژگی‌های بارز آثار محمدعلی جمالزاده می‌توان به شخصیت‌پردازی و نوع روایت داستان اشاره کرد. حتی شاید بهتر باشد به‌جای «شخصیت‌پردازی» از «تیپ‌سازی» در این داستان‌ها نام برد. چنانکه در داستان‌هایش تیپ انسان‌های خسیس و ریاکار از موفق‌ترین‌ها هستند. به لحاظ شغلی نیز او تیپ کارمند را به‌خوبی در داستان‌هایش گنجانده است.
از دیگر ویژگی‌های آثار محمدعلی جمالزاده می‌توان به طنز آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اشاره کرد. این طنز نه‌فقط برای خنداندن که برای توجه دادن به مواردی دیگر است. خواننده اگرچه با خواندن این بخش‌ها خنده‌اش می‌گیرد اما درعین‌حال دریچه‌های دیگری نیز به رویش گشوده می‌شود که ناشی از تفکر و توجهی است که در پس آن طنز رخ نموده‌اند. این ویژگی را می‌توان از جذابیت‌های آثار او دانست.
آثار محمدعلی جمالزاده به‌شدت واقع‌گرا هستند و همین ویژگی سبب شده تا او را آغازگر این سبک در ادبیات فارسی بدانند. ازآنجایی‌که این رویکرد واقع‌گرایی موجب نوعی شبیه‌سازی در ذهن خواننده می‌شود در مسیر کلی مواجهه خواننده با روایت نقشی موثر بازی می‌کند. خواننده به‌راحتی می‌تواند ما به ‌ازای خارجی آنچه را که در بین سطور داستان می‌بیند در زندگی واقعی خود پیدا کند و این اتفاق نه‌تنها اقبال او را به داستان‌ها بیشتر می‌کند که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را برایش باورپذیر می‌سازد و شاید بی‌راه نباشد اگر این اتفاق را نوعی آموزش ناخودآگاه خواننده در مسائل مختلف نیز بدانیم.
ویلان‌‌‌‌‌‌‌‌‌الدوله مانند سایر آثار جمال‌‌‌‌‌‌‌‌‌زاده با اقبال مخاطب روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو شده است. مخاطبی که در سطر سطر داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جمال‌‌‌‌‌‌‌‌‌زاده حس هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌ذات پنداری با قهرمان داستان دارد.
ویلان الدوله سرگذشت شخصی خانه به دوش وسرگردان و طفیلی و فرصت‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب است كه سرانجام از بی سر و سامانی خود به تنگ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید ودست به خودكشی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند. زندگی و عاقبت كار او را با «شماچكین» قهرمان داستان «شنل» نوشته «گوگل» مقایسه كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.
در بخشی از این داستان آمده است:
«ویلان الدوله امروز دیگر خیلی آزرده و افسرده است. دیشبِ گذشته را در شبستان مسجدی به سر برده و امروز هم با حالت تب و ضعفی كه دارد، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند به كی رو بیاورد. هر كجا رفته، صاحب خانه برای كار لازم از خانه بیرون رفته و سپرده بوده كه بگویند برای ناهار بر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. بدبخت دو شاهی ندارد یك حب گنه گنه خریده، بخورد.
جیبش خالی، بغلش خالی، از مال دنیا جز یكی ازآن قوطی سیگارهای سیاه و ماه و ستاره نشانِ كذایی كه خودش هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند از كجا پیش او آمده ندارد، ویلان الدوله به گرو گذاردن و قرض و نسیه معتاد است. قوطی را در دست گرفته و پیش عطاری كه در همان نزدیكیِ مسجد دكان داشت، برده و گفت: «آیا حاضری این قوطی را برداشته، در عوض دو سه بسته گنه گنه به من بدهی؟» عطار قوطی را گرفت، نگاهی به سر و وضع ویلان الدوله انداخته، دید خدا را خوش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید بدبخت را خجالت داده و مأیوس نماید…»

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *