
خیالاتی
نویسنده:
فرانک اوکارنر
راوی:
مهرخ افضلی - میکائیل شهرستانی
زمان:
00:26:02
به اشتراک گذاری:
3.58

خیالاتی
سر راه مدرسه ی ما سربازخانهای وجود داشت که من هر روز جلوی در پادگان به تماشای آنجا می ایستادم و دیر به مدرسه می رسیدم، اما هیچ گاه دروغ نمیگفتم و چون کتاب زیاد میخواندم دلم می خواست شبیه به قهرمانان داستانها زندگی کنم.
یک روز معلم متوجه دیر رسیدن من شد و بیشتر مرا زیر نظر گرفت. هر روز این فشار بیشتر می شد، اما من همیشه راست می گفتم. یک روز وقتی به مدرسه رسیدم، یکی از همکلاسهایم به نام گورمن را دیدم که از جیب کتی که به جارختی آویزان بود، چیزی بر میداشت. او با دیدن من حسابی جاخورد و …
Tanks
سلام
موزیک روی کتاب را نمی پسندم اصلا موزیک نباشد بهتر است
درود جناب فرهی عزیز
خوشحالیم که مخاطب رادیوقصه هستید و نظراتتون رو با ما درمیون میگذارید