رسم راسویی

اپیزودهای این قصه
رسم راسویی
خلاصه:

زاغی بر روی درختی لانه درست کرده بود. زاغ  گاهی در صحرا گردش می‌­کرد و گوشت باقی‌مانده کار حیوانات دیگر را پای درختش می­‌آورد و می‌­خورد.

زاغ از این که آن دور و برها جانور دیگری رفت و آمد نمی‌­کند بسیار خوشحال بود. روزی راسویی بزرگ و تنومند از راه رسید. بوی استخوان­‌ها او را به سوی درخت کشاند. زاغ ناگهان چشمش به راسو افتاد و ترسید.

پس احساس خطر کرد. با خود گفت بهتر است از اینجا بروم اما بعدا نظرش عوض شد. زاغ پیش راسو رفت و شروع به حرف زدن کرد.

راسو هم از زاغ خوشش آمد…

  • سعدالدین وراوینی / ساده نویسی: مهدی آذر یزدی
1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *