هزار و یک شب / جلد یک

اقتباس متن: ابراهیم رها
زمان: 02:03:29
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
هزار و یک شب / جلد یک قسمت اول
هزار و یک شب / جلد یک قسمت دوم
هزار و یک شب / جلد یک قسمت سوم
هزار و یک شب / جلد یک قسمت چهارم
هزار و یک شب / جلد یک قسمت پنجم
خلاصه:

چنین گویند که ملکی از ملوک آل سامان، سلطان جزایر هند و چین بود و دو پسر دلیر و دانشمند داشت: یکی را شهرباز و دیگری را شاه‌زمان می‌گفتند. شهرباز که برادر مِهتر (بزرگ­تر) بود به‌داد و دلیری جهان بگرفت و شاه‌زمان پادشاهی سمرقند داشت و هردو بیست سال در مقر سلطنت خود به‌شادی گذاشتند. پس از آن شهرباز آرزوی دیدار برادر کرده وزیر خود را به‌احضار او فرمان داد. وزیر برفت و پیغام بگزارد. شاه‌زمان همان روز خرگاه بیرون فرستاد، روز دیگر مملکت به‌وزیر خود سپرد و با وزیر برادر از شهر بیرون شد در لشکرگاه فرود آمد شبان‌گاه یادش آمد گوهری که به‌هدیه برادر برگزیده بود برجای مانده، با دو تن از خاصان به‌شهر بازگشت و به‌قصر اندر شد. خاتون را دید که با غلامک زنگی در آغوش یک­دیگر خفته‌اند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *