داستان یک دوچرخه

زمان: 00:35:45
به اشتراک گذاری:
4.89
اپیزودهای این قصه
داستان یک دوچرخه
خلاصه:

«داستان یک دوچرخه» داستان دو مسافر نوجوان است که برای شرکت در امتحان به تهران آمده‌­اند. اما این سفر برای­شان ماجرایی را رقم می‌­زند که انتظارش را نداشتند. ماجرا از آنجا شروع می‌شود که این دو قطعه­‌ای اسکناس در خیابان پیدا می­‌کنند.

در قسمتی از داستان می­‌شنویم:

خدایا، چه كيفی داشت! اولين بار بود به عمرم كه مسير از اتوبوس تا منزل را با دوچرخه می‌­رفتم. دلم به حال دوست نازنينم و به حال همه مسافرهای تازه از راه رسيده­‌ای كه تازه داشتند دنبال تاكسی می­‌گشتند می­‌سوخت. فقط يک ساک سبک روي دوشم بود و همين و بس. پيچيدم توی چهارباغ و افتادم توي راه دوچرخه وسط چهارباغ و تفرج کنان، رفتم به سمت دروازه دولت. دم غروب بود و خيابان شلوغ. اين چهارباغی که توش بودم چهارباغ پايين بود و بعد دروازه دولت و تازه از دروازه دولت به بعد، می­‌رسيم به چهارباغ اصلي و اينجا دم غروب از همه جا شلوغ تر است. افتادم توی راه دو چرخه وسط چهارباغ عباسي و دور و برم را نگاهی انداختم و چند تا قيافه آشنا به چشمم خورد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (83 votes, average: 4,89 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *