دختر سایه

آر ال استاین

سلام، من آر ال استاین هستم. به این جا، به این شهر کوچک که «الوود» نامیده می شود آمده‌‌‌‌‌‌ام. این شهر از توابع شیکاگو است. شهری کوچک و آرام که شاید خیلی شبیه شهری باشد که تو در آن زندگی می‌‌‌‌‌‌کنی. آن خانه کوچک و سفید رنگ در آن طرف خیابان همان جایی است که داستان ما در آن به وقوع می‌‌‌‌‌‌پیوندد. «سلنا میلز» راه زیادی را برای دیدار دختر خاله‌‌‌‌‌‌اش پیموده است. اما آن چه سلنا نمی‌‌‌‌‌‌داند این است که آن خانه ظاهرا آرام در پشت آن پرچین شمشاد زیبا رازی را در خود نهفته دارد. در طبقه دوم، در انتهای راهرو، اتاقی دارد که خطر و ترسی ناگفتنی در خود جای داده است. سلنا اکنون دارد از پله‌‌‌‌‌‌های جلوی در ورودی بالا می‌‌‌‌‌‌رود. مهمانی او از همین لحظه آغاز می‌‌‌‌‌‌شود. البته فقط شما و من می‌‌‌‌‌‌دانیم که این دیداری است از تالار وحشت…

آیا آر.آل استاین واقعاً ما را می‌ترساند؟
«من عاشق این هستم که خواننده‌هایم را به مکان‌های ترسناک ببرم. در واقع ترسناک‌ترین مکان در ذهن خودتان قرار دارد و من با داستان‌هایم به داخل ذهنتان سرک می‌کشم و کاری می‌کنم تا شما بترسید».
به نظر می‌رسد کسی که این‌‌‌‌‌‌قدر درباره‌ ترساندن حرف می‌‌‌‌‌‌زند، در نهایت چندان هم کسی را نمی‌ترساند. حساب داستان‌ها، فیلمنامه‌ها و نمایش‌نامه‌های ترسناک از فیلم‌های ژانر وحشت همیشه جدا بوده است. بعید به نظر می‌رسد کسی که مشغول خواندن صحنه باز شدن در کمد در فیلمنامه «دیگران» باشد، به اندازه لحظه دیدن همین صحنه در تلویزیون یا بر پرده سینما بترسد.
کتاب‌های داستان هر چقدر هم فضاسازی فوق العاده‌‌‌‌‌‌ای داشته باشند، باز هم هنگام خواندن آنها خیال‌‌‌‌‌‌مان راحت است که جای‌‌‌‌‌‌مان امن است و کسی دستش هم به ما نمی‌رسد؛ به قول استاین «خواندن کتاب ترسناک مانند سوار شدن به ترن هوایی در شهر بازی است؛ سرگرم کننده، جالب و ترسناک، اما در تمام مدت می‌‌‌‌‌‌دانید که واقعاً خطری شما را تهدید نمی‌کند.»

بعد از شنیدن داستان دختر سایه، به ما بگید که ترسیدین یا نه؟!

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *