آرزوهای بزرگ

نویسنده: چارلز دیکنز
فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه: دیوید لین، آنتونی هاولوک، رونالد نیم، کی والش
کارگردان: دیوید لین
بازیگران: جان میلز، آنتونی واگنر، جین سیمونز، والری هابسن، الک گینس، مارتیتا هانت، فینالی کوری، فرانسیس ال سالیوان، برنارد میلز، فرِدا جکسون، تورین تاچر، او.بی. کلارنس

آرزوهای بزرگ، اثر چارلز دیکنز، رمانی نسبتا بلند است که بارهای مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته و امروز می‌خواهیم یکی از آثار وام‌دارش را بررسی کنیم. معمولا همان‌قدر که با شنیدن نام اقتباس آثار سینمایی از روی کتاب‌های خوب، ذوق‌زده می‌شوم، از شنیدن اقتباس سینمایی از روی کتاب‌های شاهکار مانند آثار نویسندگانی چون تولستوی، داستایوفسکی، بالزاک و… می‌ترسم. چرا که تقلیل‌گرایی رمان‌های بلند (از نظر کمی) یا عمیق (از نظر کیفی) در قالب یک اثر سینمایی با زمان کوتاهش، تهدیدی است که می‌تواند بن‌مایه و فلسفه‌ی برجسته‌ی یک اثر شاه‌کار را دچار خدشه کند.
البته وقتی پای یک فیلم‌ساز یا کارگردان برجسته درمیان باشد، قطعا چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. دیوید لین یکی از همین افراد است که می‌تواند از دل یک رمان فوق‌العاده، اثری قابل قبول را دربیاورد. فیلم آرزوهای بزرگ اثری در ژانر درام است که برای اولین بار در سال ۱۹۴۶ میلادی روی پرده‌ی سینماها رفت. این اثر ۱۱۳ دقیقه‌ای، محصول کشور بریتانیا بود و از بازیگران مطرح آن دوران مانند جان میلز، جین سیمونز، الک گینس و فرانسیس ال سالیوان بهره می‌برد. البته که ساخت فیلم‌نامه از روی اثر دیکنز کبیر -حتی توسط دیوید لین – هم کاری سخت بود و او از گروهی فیلم‌نامه‌نویس، متشکل از رونالد نیم، آنتونی هاولوک و کی والش برای این کار کمک گرفت. با این وجود، در میان تمام آثار در حوزه‌ تئاتر و سینما، می‌توانیم نسخه‌ لین را بهترین نسخه‌ وام‌دار از دیکنز بدانیم. گرچه که نسخه‌های قابل قبول دیگری مانند فیلم سینمایی آرزوهای بزرگ، اثر مایک نیوول و سریالی به همین نام اثر برایان کرک هم قابل ذکرند. اما ثمره دادن کوشش لین آن‌جایی مشخص است که بدانیم آرزوهای بزرگ او، برنده‌ی جایزه‌ اسکار بهترین کارگردانی هنری فیلم سیاه و سفید در سال ۱۹۴۷ شد.
خطر لو رفتن داستان را کناری بیندازید و بیایید خلاصه‌ای از آرزوهای بزرگ را با هم بخوانیم؛ زیرا نکته‌ برجسته‌ی این داستان رئالیستی، جزئیات آن است و نه خود روایت اصلی!
ماجرا درمورد کودکی به نام پیت است. کسی که پس از یتیم شدن، زندگی را به سختی در کلبه‌ روستایی خواهر بداخلاق و البته شوهرخواهر دل‌رحمش (جو گاگری) می‌گذراند. او یک روز برای سر زدن به مزار پدر و مادرش به قبرستان می‌رود اما به صورت اتفاقی با یک زندانی فراری به نام «آبل مگویچ» آشنا می‌شود. زندانی برای کمک گرفتن جهت فرار داستانی ترسناک می‌سازد تا موافقت پیت برای آوردن غذا و وسایل رهایی (مانند سوهان جهت باز کردن غل و زنجیر) را فراهم کند. پیت هم از روی دل‌رحمی به او کمک می‌کند. چند وقتی می‌گذرد تا این‌که پیپ توسط زنی میان‌سال و ثروتمند به نام «میس هاویشام» اجیر می‌شود تا بانوی پیر را سرگرم کند. این زن دل‌سرد و انتقام‌جو سال‌هاست که نور خورشید را ندیده و نزدیکانش معتقدند از زمانی که معشوقش در نزدیکی عروسی، او را ترک کرده به این زندگی روی آورده است. هاویشام، دخترخوانده‌ای گستاخ و مغرور به نام «استلا» را به فرزندی پذیرفته تا با تربیت بی‌رحمانه، روش به بازی گرفتن مردان را به او بیاموزد و انتقام خود را این‌گونه از تمام مردان بگیرد!
در این بین، پیپ با وجود تحقیرها و توهین‌هایی که می‌بیند، به تغییر زندگی روستایی خود و مبدل شدن به یک نجیب‌زاده آرزومند می‌شود. چندسالی می‌گذرد تا اتفاقی عجیب، بساط تحقق این آرزو را بسازد. حقوق‌دانی به نام «جگرز» سراغ پیپ می‌آید و اطلاع می‌دهد که یک ولی‌نعمت ناشناس، ثروتی کلان را برای رفتن پیپ به لندن و نجیب‌زاده شدن اهدا کرده است!
پیپ به لندن می‌رود و پس از دست و پا زدن‌های بسیار، روش زندگی نجیب‌زادگان اعم از نوع پوشش، خوراک، آداب و رسوم و… را می‌آموزد. او دوباره با استلا روبه‌رو می‌شود و به او دل می‌بندد اما استلا با رهاکردن پیپ، مهیای ازدواج با فردی دون‌مایه (اما ثروت‌مندتر) به نام بنتلی می‌شود. در تمام این دوران، پیپ تصور می‌کرده که هاویشام، پشتیبانی‌اش را برعهده دارد اما در اتفاقی عجیب، متوجه می‌شود که ولی‌نعمتی او از مگویچ، یعنی همان زندانی فراری دوران کودکی، ریشه گرفته است. ماجرا جایی عجیب‌تر می‌شود که پیپ می‌فهمد مگویچ پدر استلاست. او به صورت ناشناس به لندن برمی‌گردد تا ثمره‌ پشتیبانی از پیپ را ببیند. اما دست‌گیر شده و تمام امولش ثبت و ضبط می‌شود. پیپ ناامید از تمام آرزوهایش به کلبه‌ی روستایی خواهرش باز می‌گردد اما از آن‌جا که «پایان شب سیه سپید است»، استلا را بازمی‌بیند. استلا با دریافت بدرفتاری‌های بنتلی از او طلاق گرفته است و سرانجام با دریافت حقیقت ماجراهای پیپ، هاویشام و پدرش، به پذیرش عشق پیپ و ازدواج با او نائل می‌شود.
ماجرایی که با هم از نظر گذراندیم یک داستان نسبتا ساده و بدون پیچشی بکر است. جدای از این اگر فیلم را ببینید شاید به این باور برسید که با اثری متوسط‌تر از متوسط مواجهید و این پرسش برای‌تان پیش بیاید که اساسا چرا این‌همه برای این داستان ساده و فیلم متوسط، غوغا به پا شده است؟ اما همیشه مسائلی جنبی وجود دارند که تاویل و تفسیر یک اثر هنری را سخت‌تر از لایه‌ی ظاهری آن می‌کنند.
اولین نکته در دید سیاسی – اجتماعی پنهان داستان است. لین، در تعامل با متن دیکنز، فرمی را به وجود آورده تا فلسفه‌ زیرین داستان که محتوایی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگ عامه‌ دو قشر کارگر و بورژوازی را بیان می‌کند، به خوبی در اثر پدیدار شود. هم‌چنین، همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردیم، دیکنز و لین به نوعی از ساختارشکنی دست زده‌اند. در این داستان، خاستگاه ارزش از طبقه‌ اجتماعی جدا می‌شود و پیت با وجود هضم نشدن در بورژوازی، در انتهای ماجرا رستگار می‌شود. با این‌حال، می‌توانیم شکست خوردن پیت در ادخال به طبقات بالاتر را وفاداری پنهان دیکنز به ناخودآگاه بورژوادوست او بدانیم. جدای از این مسائل، شاید نیاز باشد تا به زمان ساخت فیلم هم توجه کنیم. طبعا فیلمی متولد سال ۱۹۴۶ میلادی، از نظر پرداخت اثری کلاسیک در سینمای جهان است. واضح است که چنین اثری، احتمالا باید با ذائقه‌ امروزین مخاطب پرده‌ نقره‌ای، تطابق زیادی نداشته باشد. اما این عدم تطابق تنها در سیاه و سفید بودن و سایر مسائل فرمی، تکنیکی و مرتبط با تجهیزات مدرن فیلم‌سازی خلاصه نمی‌شود.
درواقع نکته‌ای ورای تمام مسائل بالا وجود دارد و آن هم حضور فیلم ‌در دوره‌ گذار از تئاتر به سینماست. دوره‌ای که از نظر تصویری هنوز با نماهای ثابت، سکانس‌پلان‌های زیاد، بازی‌های اگزجره (اغراق‌آمیز) و… روبه‌رو بودیم. هم‌چنین از نظر محتوایی، صفر و صدی بودن (همان سیاه و سفید بودن) مضامین، پیرنگ‌ها و شخصیت‌ها که امری کلاسیک و بازتاب تقابل ناگزیرپندار اهریمن و اهورا است، توی ذوق مخاطب امروزی می‌زنند. مخاطبی که کم‌کم عادت کرده تا بنا به نظریه‌ مرگ مولف (یا سایر نظریات، پدیده‌ها و تکنیک‌های روایت‌گری)، نقشی بیش‌تر از گوشی شنوا برای دریافت تزریقی مفهومی عینی را طلب کند! استفاده‌ زیاد از راوی بیرونی (نریشنِ من‌راوی) برای پیش‌برد داستان در سبک روایت‌گریِ تاریخی – که نمودی عینی از وفاداری به خبرنگار بودن دیکنز است -، دیگر وجهه‌ای است که شاید امروزه آن‌چنان کاربرد نداشته باشد. پس با در نظر گرفتن تمام این تفاسیر، اگر خودمان را هنگام تماشای فیلم، در کالبد یک انسان زیسته در دهه پنجاه میلادی فرض کنیم، احتمالا فیلم را متوسط فرض نمی‌کنیم و شاید حتی لقب شاهکار را به آرزوهای بزرگ، نسبت بدهیم.
البته تنها نباید این پیش‌فرض‌ها را برای پایین آوردن سطح توقعات درنظر بگیریم و نیمه‌ خالی لیوان را ببینیم. نکاتی هم وجود دارند که ما از مرتجع دیدن فیلم، دور کنند. برای مثال در دوران ساخت اثر، استفاده از زیرژانر رازآلود (میستری)، نوگرایی خوبی محسوب می‌شود که با چندوجهی بودن‌شان، بداعت لین در رفتن به سوی رگه‌هایی از نوآرِ امروزی را برای ما زنده می‌کنند.
در انتها بیایید تا سه نکته‌ جانبی مهم در ساخت فیلم را با هم مرور کنیم:

اولین نکته‌ مورد بررسی در یک اقتباس سینمایی که معمولا برای مخاطبان کتاب مهم‌تر از هر چیزی است، میزان تفاوت فیلم با کتاب است. در کمال تعجب باید بگوییم که فیلم، هیچ تفاوت کلی و جزئی با کتاب ندارد. این مساله آن‌چنان غلظت دارد که بسیاری از منتقدین، اثر دیوید لین را وفادارترین نسخه‌ اقتباسی اعصار سینما دانسته‌اند!

ابتدای مطلب در توضیح نکته‌ قبلی، توضیح دادیم که لین از گروهی چند نفره برای نگارش دقیق فیلم‌نامه استفاده کرده است. اما لازم به ذکر است که علاوه بر تلاش تیمی، مدت زمان پژوهش (حتی مطالعاتی جنبی مانند آشنایی با سبک و زندگی دیکنز) و نگارش فیلم‌نامه اهمیت می‌یابد؛ زمانی در حدود دو سال…

در آخر شاید بد نباشد تا به حاشیه‌ای جالب از خود کتاب بپردازیم. جایی که پایان داستان دیکنز استحاله پیدا کرده بود. درواقع دیکنز در ابتدا تصمیم داشت تا پیپ را در وصال عشقش نسبت به استلا، ناکام بگذارد و داستان را به صورتی غم‌انگیز تمام کند. اما ماجرا در نزدیکی اتمام نگارشش دچار یک پیچش هویتی شد. دیکنز به توصیه‌ی دوستان و اطرافیانی که نظر مخاطبین را فهمیده بودند، پایان داستان را بازنویسی کرد و پیپ و استلا را آشتی داد تا این داستان بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر به مذاق خوانندگان خوش بیاید!.

غلی علیرضایی

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *