شب موعود

نویسنده: فیروزه گلسرخی
زمان: 00:14:17
به اشتراک گذاری:
4.37
اپیزودهای این قصه
شب موعود
خلاصه:

قضیه خیلی ساده و از یک اتفاق معمولی شروع شد: پدرم هم‌کلاسی سابقش را در خیابان دیده بود. مثل همه‌ آدم‌هایی که بعد از سال‌ها در خیابان می‌بینیم و سلام و احوال‌پرسی می‌کنیم و رد می‌شویم.
منتها این هم‌کلاسی با بقیه‌ هم‌کلاسی‌ها فرق داشت. چرخش روزگار باعث شده بود تاسش خیلی خوب بنشیند؛ برای خودش کارخانه‌ای داشت و خدم‌و‌حشم و دفتر‌و‌دستکی که در بحبوحه‌ جنگ کارشان تبدیل وانت‌پیکان به آمبولانس بود.

برای پدرم که بیشتر دیدارهای روزمره‌اش بار معنایی خاصی نداشت، دیدن این دوست نوعی پیام آسمانی بود که ندا می‌داد ملک شانس به ما رو کرده. اتفاقا دوست هم‌کلاسی هم از دیدار پدر شادمان شده بود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (128 votes, average: 4,37 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *