قصه‌گو

زمان: 00:18:30
به اشتراک گذاری:
4.76
اپیزودهای این قصه
قصه‌گو
خلاصه:

در اين باغ چيزهای خوشايند زياد بود. حوض‌هايی بودند پر از ماهی­‌هايی به رنگ‌های قرمز، آبی و سبز؛ درخت‌هايی با طوطی‌های خوشگل كه مثل آب خوردن حرف‌های قشنگ می‌زدند و مرغ‌های آوازه‌خوانی كه همه آهنگ‌های باب روز را می‌نواختند. برتا در باغ می‌گشت و از همه چيز بسيار لذت می‌برد و با خودش فكر می‌كرد: «اگر من اين قدر دختر خوبی نبودم به من اجازه نمی‌دادند به اين باغ زيبا بيايم و از همه اين ديدنی‌ها لذت ببرم.» و همين‌طور كه راه می‌رفت مدال‌هايش به هم می‌خوردند و جلينگ جلينگ صدا می‌دادند و يادآوری می‌كردند كه او چه دختر خوبی است. در همين موقع گرگ عظيم‌الجثه‌ای پاورچين پاورچين وارد باغ شد. گرگه می‌خواست ببيند می‌تواند يكی از بچه‌خوک‌ها را بگيرد و برای شام نوش جان كند يا نه…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (156 votes, average: 4,76 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *