






حامد برای درخواست کار با رئیس شرکت «نام آوران» قرار ملاقات دارد. روز ملاقات حامد درحالی که به همسرش«مائده» اطمینان میدهد که برای فراهم کردن مقدمات ازدواج تلاش میکند، از خانه خارج میشود.
با رسیدن حامد به مقابل شرکت، آقای امینی، رئیس شرکت را میبیند درحالی که یک موتور سوار قصد قاپیدن کیف او را دارد. حامد مداخله میکند و موفق میشود کیف آقای امینی را از سارق پس بگیرد. به این ترتیب، این اتفاق باعث آشنایی آقای امینی با حامد میشود. آقای امینی که آن روز اسناد مهمی را در کیفش حمل میکرده، به خاطر این کمک بزرگ از حامد تشکر می کند و به او قول می دهد که نتیجه را از طریق منشی شرکت به اطلاع او برساند.
ازطرفی مائده که سخت نگران تهیه خانه و فراهم کردن شرایط جشن عروسی است، با وجود مخالفت حامد به جست و جوی کار می رود و موفق میشود در یک فروشگاه مانتو مشغول به کار شود.
در بین بحث حامد و مائده بر سر کار، منشی شرکت نام آوران به حامد خبر می دهد که او به عنوان کارمند پذیرفته شده است.
حامد به استخدام این شرکت در می آید و برخلاف تصور خود، عهده دار سمت مدیریت مالی شرکت میشود.
او که بسیار نگران شرایط شغلی همسرش، مائده، است با دیدن این همه لطف از طرف آقای امینی، رئیس شرکت، درخواستی مبنی بر استخدام همسرش مطرح میکند؛ غافل از اینکه مائده بر سر تصمیمش برای حسابداری در مانتو فروشی اصرار دارد و با مدیر آن فروشگاه قرار ملاقات گذاشته است.
این موضوع باعث جدل و بحث بین حامد و مائده می شود. حامد از مائده می خواد برای پیدا کردن کاری مناسب به شرکت نامآوران بیاید اما مائده که زیاد به شرایط کاری حامد خوش بین نیست، مخالفت می کند تا اینکه بالاخره شبی که حامد از مهمانی شام شرکت برگشته، مائده با وجود همه رنجش ها و نارضایتیها، از کار در فروشگاه مانتو انصراف داده و پیشنهاد حامد را برای کار در شرکت نامآوران میپذیرد…