تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم

نویسنده: سلست اینگ
زمان: 03:48:23
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت اول
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت دوم
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت سوم
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت چهارم
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت پنجم
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت ششم
تمام چیزی که هرگز به تو نگفتم قسمت هفتم
خلاصه:

«تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» اثریست ساده اما به‌غایت سهمگین که درباره چالش‌هایی‌ست که فراروی زندگی انسان قرار می‌گیرد. این رمان اثر «سلست اینگ» نویسنده چینی-امریکایی است که با صرف شش سال نوشته شده است.

در روایت تودرتوی این کتاب رازهایی هست که نمی‌توان از کنار آن‌ها به‌راحتی گذشت. داستان با این سطر تکان‌دهنده آغاز می‌شود: «لیدیا مرده؛ اما هنوز کسی نمی‌داند». سلست اینگ، با آوردن این جمله کوتاه، نه‌تنها در همان ابتدای کار، اوج بُهت مخاطب را هدف قرار می‌دهد، بلکه همه هستی و چیستی این روایت هولناک را بر عهده همین یک جمله می‌گذارد.

«تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» روایت روزگار غمگین دختر نوجوانی است که از آغاز تولد، خود را قربانی محیط زندگی خود می‌بیند. خانواده‌ای که کانون خود را فدای پیرامون کرده است. مرگ لیدیا در سال ۱۹۷۷ رخ می‌دهد و فصل‌های کتاب بین روایت ماجراهای آن سال و گذشته‌ این خانواده در دهه شصت متغیر هستند. «جیمز»، پدر خانواده؛ یک چینی متولد آمریکاست که در دانشگاه، تدریس می‌کند و همسرش یک زن آمریکاییست که همیشه رویای پزشک شدن داشته، اما به خاطر ازدواج و بچه‌دار شدن دانشکده را ترک کرده است. سلست اینگ در این کتاب به نقل معضلات خانواده‌های چندملیتی و تفاوت‌های نژادی در دهه‌های گذشته می‌پردازد. پس از مرگ لیدیا و مطلع شدن از این‌که اعضای خانواده چیز زیادی از دخترشان نمی‌دانند و این‌که بر خلاف تصورشان او هیچ دوستی نداشته است؛ رابطه آن‌ها تحت فشار قرار می‌گیرد و تفاوت‌های فرهنگی و نژادی بیش از پیش نمایان می‌شوند.

این رمان در‌حقیقت بیانگر عدم درک خواسته‌ها و آرزوهایی است که موجب می‌شود اعضای یک خانواده از هم فاصله بگیرد. معصومیت شخصیت لیدیا در این رمان به‌گونه‌ای است که مخاطب را به همذات‌پنداری با او وادار می‌کند. تا جایی‌که حتی وقتی او بارها دروغ می‌گوید؛ این‌که دوستان زیادی دارد در حالی‌که ندارد، این‌که در مدرسه بسیار فعال و شاد است در حالی‌که اصلاً این‌طور نیست و همیشه در یک گوشه تنهاست و دیگر موارد، مخاطب هرگز به خودش اجازه نمی‌دهد در مورد او قضاوت بدی داشته باشد. یعنی با این‌که لیدیا زندگی خود را وارونه جلوه می‌دهد اما انگار مخاطب با خودش می‌گوید؛ اگر من هم در چنین شرایطی بودم شاید همان کاری را می‌کردم که لیدیا کرد…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *