

حضور
قسمت اول

حضور
قسمت دوم

حضور
قسمت سوم

حضور
قسمت چهارم

حضور
قسمت پنجم

حضور
قسمت ششم
مردی به نام «شانس» که نمیداند پدرش کیست و مادرش بعد از به دنیا آمدن او مرده است، در خانه بزرگی باغبان است. مالک خانه پیرمردی است که هرگز هیچ حقوقی به شانس نداده و اسم او در هیچ کجا ثبت نشده است و فقط خورد و خوراک و جای خواب به او داده است. شانس از کودکی تا حدود چهل سالگی، جز پیرمرد و خدمتکاری به نام «لوییز سیهه» کسی را ندیده و پایش را نیز از آن خانه بیرون نگذاشته است.
یک روز متوجه میشود که پیرمرد مرده و دو وکیل برای بررسی امور مالی او به آنجا آمده اند. تازه آن زمان است که آنها متوجه میشوند که نام شانس هرگز در جایی ثبت نشده و او نه بیمه است و نه شناسنامه دارد؛ حتی نام خانوادگی نیز ندارد. بعد از این واقعه، آنها به شانس می گویند که باید از آن خانه برود…