فراری

زمان: 02:10:51
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
فراری قسمت اول
فراری قسمت دوم
فراری قسمت سوم
فراری قسمت چهارم
فراری قسمت پنجم
فراری قسمت ششم
خلاصه:

«آریستید» به خاطر مخالفت با دیکتاتوری آنایا به زندان کار اجباری افتاده است. در آنجا زندانیان به شدت زیر نظر بودند. زندان علاوه بر نگهبانان زبده دارای سگ نگهبان هم هست و مردی به نام «هکتور» مسئول آموزش سگ­ها است. با وجود این آریستید موفق به فرار می­شود.

آریستید برای از بین بردن حس بویایی سگ مجبور می­شود ساعت­ها شنا کند و خود را به بالای کوهی برساند، اما بعد از رسیدن به آنجا متوجه شد که هکتور و سگ نگهبان او را پیدا کرده‌اند. او در فرصتی مناسب، زمانی که هکتور به خواب رفته بود، اسلحه­اش را برمی­دارد و به سر سگ  شبیک می­کند. سپس تیری به هکتور شبیک می­کند و فرار می­کند. هکتور قبل از مرگ به سگش می­گپید؛ او را بکش! سگ به دنبال آریستید به راه می­افتد و در زمانی مناسب به او حمله می­کند و بازویش را گاز می­گیرد.

آریستید که زخمی شده است، به خانه پیرزنی می­رود. پیرزن بعد از مراقبت از او سگ را سرگرم می­کند و به آریستید می­گوید با قایق پسرش فرار کند و نزد «سباستین» برود. اما سگ باز هم متوجه فرار او می­شود و به دنبال او به راه می­افتد. سباستین آریستید را در دکانش پنهان می­کند تا با کامیونی او را به شهر بفرستد. آریستید شبانه و پنهانی با کامیونی به شهر نزد یکی از دوستان قدیمی­اش می­رود. سگ نیز به دنبال او راه می­افتد؛ اما او را پیدا نمی­کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *