
دو داستان کوتاه از تولستوی


در این مجموعه دو داستان به نامهای «جرقه ی آتش» و «دوپیرمرد» را میشنوید.
– جرقهی آتش
دهقانی به نام «ایوان باکوف» با پدر بیمارش در روستا زندگی میکند. همسایهشان، «گابریل»، آنها را بسیار اذیت میکند. همسر ایوان مرغی دارد که کاملا اتفاقی به مزرعه گابریل رفته و در آنجا تخم میگذارد. و این آغاز درگیری دو همسایه است که با پادرمیانی پرد بیمار ایوان آرامش برقرار میشود. اما ماجرا تمام نشده است. حرفهای گذشته و دلخوریهای قدیمی باعث درگیری مجدد شده و کار این دو همسایه به شکایت و دادگاه میکشد.
– دوپیرمرد
دو پیرمرد به نامهای «یِفیم» و «بادروف» قصد دارند برای عبادت به اورشلیم بروند. بعد از گذشتن از مسیری طولانی، تصمیم میگیرند در خانهای استراحت کنند. بفیم که برای رسیدن به اورشلیم و انجام عبادت عجله دارد به راهش ادامه میدهد و از بادروف درخواست میکند تا در اولین فرصت راهی شود و به او ملحق گردد. در آن خانه همه چیز آشفته به نظر میرسد. پیرزن صاحبخانه بسیار ناتوان است. بادروف از پیرزن آب میخواهد، اما پیرزن میگوید کسی نیست که برود و از چاه آب بیاورد. پیرزن نیازمند و دردمند است. بنابراین بادروف تصمیم میگیرد که مدتی در آنجا بماند و به او کمک کند…