دیوار

نویسنده: مرلین هاس هوفر
زمان: 02:22:46
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
دیوار قسمت اول
دیوار قسمت دوم
دیوار قسمت سوم
دیوار قسمت چهارم
دیوار قسمت پنجم
دیوار قسمت ششم
خلاصه:

«من می­توانم به خودم اجازه بدهم حقیقت را بنویسم. تمام افرادی که در طول زندگی­ام به آن­ها دروغ گفته­ام مرده­اند…»

قهرمان رمان «دیوار»، «مارلن هاوشوفر»، یک زن میانسال کاملا معمولی و بی­نام، از خواب بیدار     می­شود و می­بیند که آخرین انسان زنده است. مارلن تصور می­کند تنهایی او نتیجه یک آزمایش نظامی بیش از حد موفق است. او تصمیم می­گیرد همان­طور که برای بقای خود مبارزه می­کند، در مورد خود و آنچه در زندگی انجام داده است بیاندیشد و به تجدید خود بپردازد. دیوار در عین حال یک صحبت ساده و تکان دهنده است – از سیب زمینی و لوبیا، امید به گوساله، شمردن کبریت، فراموش کردن طعم شکر و استفاده از نام- و مراقبه­ای آزاردهنده در تاریخ قرن بیستم.

راوی چهل ساله با همراهی پسر عمویش و شوهر عمویش به کوه­های اتریش سفر می­کند. آن­ها قصد دارند آخر هفته را در یک کلبه شکار بمانند، اما صبح روز بعد زن خودش را با سگ پسرعمویش «لوچس»، تنها می­بیند. زوجی که قصد صرف شام در دره را داشتند، برنگشتند. زن می­رود تا به دنبال این زوج بگردد، اما به­زودی متوجه می­شود که چرا آن­ها برنگشتند: یک دیوار به ظاهر بی­پایان و نامرئی او را از آن طرف دره جدا می­کند. تنها فرد دیگری که او می­تواند ببیند مردی است که به نظر می­رسد یخ زده است. به نظر او یک تراژدی تمام موجودات زنده را در آن طرف دیوار کشته است. او کاملا تنها است، محافظت شده و به همان اندازه توسط دیوار نامرئی به دام افتاده است.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *