دو داستان کوتاه از ساتیا جیت رای

نویسنده: ساتیا جیترای
زمان: 00:46:21
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
دو داستان کوتاه از ساتیا جیت رای قسمت اول
دو داستان کوتاه از ساتیا جیت رای قسمت دوم
خلاصه:

این مجموعه شامل دو داستان از نویسنده شهیر هندی «ساتیا جیت رای» با نام­های «مشهور» و «لوح افتخار» است.

«مشهور»: در این داستان از زبان «مِهی نیدا» می­شنویم:

ما هر سال برای گذراندن تعطیلات، به دهکده‌ای خوش آب و هوا می‌رفتیم. من روزنامه نگار بودم. یک شب من به همراه پسردایی‌‎ام، «چئوتودا» که منتقد سینما بود، مشغول صحبت بودیم. من گفتم که یک خبر جدید درباره سینما دارم و آن این­که «آنشومان چاتِرجی» در حال حاضر، در دو خانه آن طرف‌تر از ما ساکن است و ما می‌توانیم برای دیدار او به آنجا برویم. او یک ستاره‌ سینما بود و همه آرزوی دیدارش را داشتند. مادر پیشنهاد کرد که یک شب برای شام از او دعوت کنیم تا به خانه ما بیاید. چند روز گذشت و خبر جدیدتری ما را شگفت‌زده کرد. مادر گفت که امروز پیرمردی به نام «گِپِن بابو» را دیده که گفته «گِشال» صدوبیست ساله هم در آن نزدیکی‌ها ساکن است. او هم روزی ستاره‌ سینما بود و حالا مدت­ها از آن می‌گذشت. مادر گفت که پیرمرد او را به ستاره‌ قطبی تشبیه کرده که باید قدرش را بیشتر بدانیم. پیرمرد گفته بود که او حالا با پیرزنی زندگی می­کند که به گفته‌ گشال، همسرِ نوه‌اش است. من که حسابی شگفت‌رده شده بودم، تصمیم گرفتم هرطور شده برای دیدار گشال به خانه‌اش بروم …

«لوح افتخار» در این داستان می­شنویم:

بعد از گردهمایی انجمن «شاتادال»، که به صورت اضطراری انجام شد، قرار بر این شد که از هنرمندی تقدیر و تشکر شود و حتی برای او لوح افتخار هم آماده شد. اما او با فرستادن نامه‌ای خبر داد که نمی‎تواند در این جشن شرکت کند. انجمن باید شخص دیگری را به سرعت جایگزین می کرد. چون کلمه  هنرمند در لوح ذکر شده بود، تصمیم بر این شد تا از هنرمندی به نام «چاکرا وارتی»، که نقاش بود تقدیر شود تا به این بهانه بیشتر شناخته شود. قرار شد تا چند نفر به دیدار او بروند و از او دعوت کنند تا در مراسم شرکت کند. بعد از این دیدار، او گفت شرح حالی از خود می­نویسد و برای­شان می­فرستد تا در مراسم خوانده شود. مراسم به خوبی برگزار شد و چاکرا وارتی بسیار مورد توجه قرار گرفت، اما روز بعد از جشن، شخصی از طرف چاکرا وارتی پاکتی را به دفتر انجمن آورد. اعضای انجمن با باز کردن پاکت بسیار تعجب کردند؛ چرا که او لوح افتخار را به همراه نامه‌ای برای آن­ها فرستاده بود…

۷۵۳/ سه داستان کوتاه از برنارد مالامود

داستان­هایی که در این مجموعه می­شنوید عبارتند از: «دلال ازدواج» «رحم کن» «هفت سال اول».

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *