سقای تشنه لب

نویسنده: سید بن طاووس
زمان: 00:18:23
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سقای تشنه لب قسمت اول
سقای تشنه لب قسمت دوم
خلاصه:

روز دهم محرم بود. لحظات پر تب‌وتابی بود و همه در کربلا تشنه بودند. امام حسین(ع) رو به برادرش عباس(ع) کرد و گفت به نزدیک فرات برود و برای بچه ها آب بیاورد.

عباس(ع) سراپا گوش بود و با مشکی در دست به سمت فرات به راه افتاد. در راه همه حواسش به اهل خیمه بود و سعی داشت هرچه زودتر خود را به کودکان برساند. به فرات رسید. دست برد تا کمی آب بنوشد، اما با یادآوری تشنگی کودکان، نتوانست. پس مشک را پر کرد و به سوی خیمه به راه افتاد؛ اما هنوز کمی دور نشده بود که …

 

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *