کنسرو غول

مهدی رجبی

«توکا»، لاغر است، عینک می‌زند، از مدرسه بدش می‌آید و از ریاضی فراری است. پدرش را از دست داده و مادرش که افسرده شده است، همیشه پای تلویزیون است. غذاپختن را بوسیده و گذاشته کنار و حالا خودشان دوتا، با کنسرو خوردن زنده‌اند. ولی توکا دوست دارد جنایتکار بشود. این‌‌‌‌طوری شجاع و نترس است و کسی هم اذیتش نمی‌کند. برنامه‌اش هم مشخص است. اما یک روز با پیدا کردن قوطی کنسروی که یک غول درونش جا گرفته، برنامه‌هایش برای جنایتکار شدن، به هم می‌ریزد. البته فکر نکنید این غول قرار است جادو و معجزه کند، نه، از این خبرها نیست…
توکای لاغرمردنی، در خانواده‌ای زندگی می‌کند که محیط افسرده‌ای دارد. مرگ پدر و ناتوانی مادر در پذیرش این ماجرا، زندگی توکا را حسابی به هم ریخته است اما توکا باید بتواند راهی برای نجات دادن خودش از این وضعیت پیدا کند. شاید یک غول کنسروی بتواند نجاتش دهد، شاید هم نه! کسی چه می‌داند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 3,00 out of 5)
Loading... امتیاز شما به این خبرقصه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

فهیم مرزایی گفت:

گفتم که خیلی عالی 👍 ودلچسپ بود وهمچنان دیگر از این بزرگ مرد 🚹 باانتخاب یاد کرد

فهیم گفت:

خیلی عالی بود واقعن دگه