تعدادی از بزرگ‌ترین سران شبکه‌های قاچاق، قمار و فساد غرب آمریکا تصمیم می‌گیرند تا برای عملیات پول‌‌شویی و تبدیل پول‌های کثیفشان به سرمایه‌های قانونی، بانکی را در سوئیس بخرند.
یکی از سرمایه‌داران آمریکایی به‌‌‌ نام «جو فیوری» به‌‌‌خاطر فرار از قوانین بانکی و پرداخت مالیات، بانکی را در شهر «لوگانو»ی سوئیس خریداری می‌کند.
«جان فرانکوک»، یکی از افراد او، پیشنهاد می‌کند با پول‌های شخصی به نام «فردوس» که از اقوام اوست، سرمایه بانک را افزایش دهند.
جان به همراه «داکس ماید» به ایران می‌روند و با فردوس برای انتقال پول‌های او به سوئیس و همین‌طور شراکت در معدن نقره (که در املاکش وجود دارد و غنی‌ترین معدن جهان است،) به توافق می‌رسند.
ازسوی دیگر، فردی به نام «فورمن» که نماینده‌ یکی از بانک‌های آمریکا است، «لاکمن» را به سوئیس می‌فرستد تا بانکی را بخرد. در همین زمان، «فرانکوک» که قوی‌ترین تاجر نقره در دنیاست، به فورمن پیشنهاد می‌کند با همکاری وی بانک «لوگانو» در سوئیس را بخرد. فرانکوک فرد کارکشته‌ای به نام «تاپینگ» را برای بررسیِ نقره‌ای که به‌‌تازگی وارد بازار شده است و همین‌طور شناختن فردی به نام فردوس، با لاکمن راهی سوئیس می‌کند.
لاکمن و تاپینگ ابتدا به کویت و سپس به دوبی می‌روند و از نزدیک شاهد ورود نقره به دوبی و انبارهای فردوس و دیدن خود وی می‌شوند. داکس ماید به‌‌‌خوبی دریافته است که فرانکوک قصد دارد بانک و معدن نقره را تصاحب کند. اما سرانجام پی می‌برد که اربابش، فیوری، فورمن و کوک، با هم به توافق رسیده‌اند.
جان و «آلبر»، پسر فیوری، به ایران می‌روند و با صراحت به فردوس می‌گویند که او باید از املاک و دارایی‌های خود و معدن نقره بگذرد و همه‌‌ بدهی‌های خود را به بانک بپردازد؛ چون آنهایی که خواهان این کار هستند، آدم‌هایی مقتدر و ثروتمندند و کسی توان مقابله با آنها را ندارد.