قورمه سبزی

زمان: 00:11:44
به اشتراک گذاری:
2.5
اپیزودهای این قصه
قورمه سبزی
خلاصه:

خان‌داداش داشت از خارج برمی‌گشت. «فروغ» و «نیره» خواهرهای او بودند.
فروغ و نیره خیلی خوشحال بودند. چون سی و دو سال می‌شد که آن‌ها هم‌دیگر را ندیده بودند.
حالا خان‌داداش شصت ساله بود و صورتش پر از چروک شده بود.
او دلش می‌خواست هر روز قورمه‌سبزی بخورد …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (2 votes, average: 2,50 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *