ما فرشته نیستیم

نویسنده: عباس شیرمحمدی
زمان: 02:42:00
به اشتراک گذاری:
4
اپیزودهای این قصه
ما فرشته نیستیم قسمت اول
ما فرشته نیستیم قسمت دوم
ما فرشته نیستیم قسمت سوم
ما فرشته نیستیم قسمت چهارم
ما فرشته نیستیم قسمت پنجم
ما فرشته نیستیم قسمت ششم
خلاصه:

زندگی مشترک آقا و خانم «گلاب‌دره»، همواره به دعوا و کشمکش و بگو مگو گذشته است.
«کریم گلاب‌دره» باخبر می‌شود که «افسر»، همسرش، از درآمد کلاس‌‎های آشپزی‌اش که در خانه برگزار می‌کند، در حال خرید یک واحد آپارتمان دویست میلون تومانی است.
این موضوع بهانه‎ی دعوای مفصلی بین آنها می‌شود. از طرف دیگر، همان روز یک اتفاق دیگر می‌افتد. آقا کریم با ملک اوکازیون فردی به نام «بهارمست» آشنا می‌شود که آن‌قدر زیرقیمت است که کریم تصمیم می‌گیرد هرطور شده آن را بخرد، اما برای این کار یک مشکل وجود دارد، او باید همه‌ پول را یکجا جور کند.
در ادامه می‌شنویم که چطور خانم و آقای گلاب‌دره، در موضوع خرید خانه با هم توافق می‌کنند و به پیشنهاد افسرخانم تصمیم می‌گیرند که یک آموزشگاه آشپزی راه بندازند. بوی پول و سودای شهریه‌های آنچنانی، آنها را چنان شیدا می‌کند که دشمنی‌ها را موقتا فراموش می‌کنند و همه انرژی‌ خود صرف این می‌کنند که هرچه زودتر خانه‌ بهارمست را بخرند و آموزشگاه را راه بیندازند.
روزی که برای انجام معامله به دفترخانه رفتند، چنان دعوایی سرگرفت که هم‌دیگر را به جدایی تهدید کردند و تصمیم گرفتند بلافاصله به دادگاه بروند و جدا شوند.
در راه با یک کامیون تصادف کردند و سه‌روز بعد به هوش آمدند درحالی‌که هردو حافظه‌شان را از دست داده بودند.
فرزندان‌شان تصمیم گرفتند برای کریم و افسر، که در موقعیت جدیدی قرار گرفته بودند، شرایط خاصی را فراهم کنند تا بیشتر با هم تنها باشند و صحبت کنند و هم‌دیگر را بهتر بشناسند. این فکر جواب داد و آقاکریم آن‌قدر زبان ریخت که توانست در یک‌جلسه بالاخره در دل افسرخانم رخنه ایجاد کند و او را متقاعد کرد که با هم بیرون بروند.
این اول ماجرای زن و شوهری بود که بعد از بیست و پنج سال یک‌بار دیگر در نقطه‌ صفر قرار گرفته بودند و می‌خواستند همه چیز را از نو شروع کنن. این‌بار، همه‌چیز برخلاف دفعه قبل رنگ‌وبوی عشق و تفاهم می‌گیرد؛ طوری‌که کریم راضی می‌شود که ملک هفتصد میلیونی را به نام افسر کند.
در شرایطی که همه چیز خوب پیش می رفت، یک حادثه‌ کوچک باعث شد که دوباره حافظه کریم برگردد و روزگار گذشته را به یاد آورد. وقتی کریم یادش آمد که چه خرج‌هایی کرده و از همه بدتر خانه‌ مورد علاقه‌اش را به نام همسرش کرده، حسابی به‌هم ریخت و برای همه خط و نشان کشید…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (2 votes, average: 4,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

فریبا گفت:

وای خدا چقدر زیبا بود لایک لایک❤❤❤❤❤

Azita گفت:

داستان جالبي بود!