!آی، زندگی

نویسنده: محمود کیانوش
زمان: 01:37:14
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
!آی، زندگی قسمت اول
!آی، زندگی قسمت دوم
!آی، زندگی قسمت سوم
!آی، زندگی قسمت چهارم
!آی، زندگی قسمت پنجم
!آی، زندگی قسمت ششم
خلاصه:

«آی، زندگی!» پرتره‌ای شخصی، فلسفی و شاعرانه از دنیای کودکی نویسنده‌ای است که خود، آن را به تصویر می‌کشد.
«محمود کیانوش» در معرفی کوتاهی که بر داستان «آی، زندگی!» نوشته است، می‌گوید:
امروز اکثریتِ افرادِ سه نسلِ جوان و میانسال و پیر که ذهن‌شان مثل ذهن‌های چندین نسلِ پیش از خودشان، چار و ناچار، با اشتیاق و فکرِ همراه شدن با کاروانِ علم و تمدّن و آزاداندیشی و آزادزیستیِ جهان نو، در فضای «سیاست» در گردش و سرگردانی بوده است، نه تنها خودشان از جهان‌بینیِ دوران کودکیِ خود دور، و از آن بی‌خبر، و با آن بیگانه شده‌اند، بلکه در مقام پدر و مادر از ملاحظه و شناختِ جهان‌بینیِ طبیعی و سالم، اما آسیب پذیرِ کودکانِ خود هم غافل مانده‌اند.
به نظر من، این غفلتِ دو سویه که از عوارضِ «تفکرِ سیاسی»، بدونِ پشتوانه «تفکر علمی و فلسفی»، بوده است، شاید از صد و شصت و پنج سال پیش آغاز شده باشد، یعنی از زمانی که «ناصرالدین میرزا»، ولیعهد، بلافاصله بعد از مرگ پدرش، «محمدشاه قاجار»، با همراهی و یاری «میرزاتقی‌خان امیرنظام» از تبریز به تهران آمد و بر تخت فرمانروایی نشست و به میرزاتقی‌خان لقب «اتابک اعظم» داد و او را صدراعظم خود کرد و این صدراعظمِ ژرف‌اندیش و بلند همّت «امیر کبیر» شد و بنیاد «دارالفنون» را گذاشت.
حالا شاید بسیاری از ما سخت در حیرت باشیم که چرا بعد از صد و شصت و پنج سال در رد کاروانِ علم و تمدن و آزاد اندیشی و آزاد زیستیِ جهانِ نو حرکت کردن، به اینجا رسیده‌ایم که هستیم و می‌بینیم که هزار سالی از آن کاروان دور افتاده‌ایم. شاید این نو خواهی و راست‌جویی و کج‌روی هزار و یک علتِ جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی و فرهنگی داشته باشد.
من در مقامِ شاعر و داستان‌نویس و منتقد ادبی، نه در هیچ مقامی دیگر، احساس می‌کنم که یکی از این هزار و یک علت، بریدگی ما از زندگیِ فارغ از «گناهِ» دورانِ کودکیِ خودمان و فراموش کردنِ پاکیِ طبیعتِ حیاتِ انسانی¬مان و آلوده کردنِ آن با توهماتِ «بزرگسالانه» بوده است.
برای تأملی در این یک از هزار و یک علت، رهروان وادیِ «شک و سؤال» را در یک داستانِ شاعرانۀ «تخیلی»، «رئالیستی»، «سمبولیک»، به سفری به دوران کودکی دعوت می‌کنم. امیدوارم که داستانِ «آی، زندگی!» بتواند در پهنۀ پُرغوغایِ مشغله دائمِ «تفکر سیاسی» که با «روشنفکری» مترادف دانسته شده است، گوشه کوچک و فرصتی کوتاه برای خوانده شدن پیدا کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *