«نبات» و «یونس»، زوج کهن‌سال روستایی، برای گذراندن تعطیلات نوروزی به تهران سفر می‌کنند.
آن‌ها ابتدا به خانه‌ ‌پسر بزرگ‌شان می‌روند. نوه‌های آن‌ها علاقه‌ چندانی به دید و بازدید ندارند، اما نبات آن‌ها را با ترفندی راضی به این کار می‌کند. سپس آن‌ها به خانه‌ «سوگل»، برادرزاده‌ نبات، می‌روند. سوگل و همسرش مهمانی دارند که به وضع مالی‌اش بسیار می‌نازد و همیشه مبلغ بالایی به فرزند آن‌ها «آراد» عیدی می‌دهد. این مسأله هیچ‌گاه برای آراد جذاب نبوده است؛ به همین سبب وقتی نبات تخم مرغ رنگ‌شده‌ای را به آراد عیدی می‌دهد، بیشتر خوشحال می‌شود و همین امر موجب ناراحتی مهمان می‌شود.
بعد از آن، آن‌ها برای بازدید عید به خانه‌ دخترعموی‌شان «اکرم» می‌روند. در آنجا متوجه می‌شوند «پرگل» نوه‌ اکرم و نامزدش، به دلیل مشکلات اقتصادی، قادر به برگزاری جشن عروسی نیستند. نبات و یونس با هم‌فکری و به کمک همسایه‌ محترم، مشکل این دو جوان را حل می‌کنند.
سپس برای عید دیدنی به خانه‌ دخترشان «فرزانه» می‌روند. پس از رسیدن آن‌ها فرزانه و همسرش ناچار می‌شوند برای دیدن شخصی، آن‌ها را تنها بگذارند. یونس و نبات تصمیم می‌گیرند برای قدم‌زدن از خانه خارج شوند، اما پیش از خروج، صدای دزدگیر خانه مانع از رفتنشان می‌شود. همسایه‌ پایینی که تا به حال آن‌ها را ندیده است، به گمان اینکه دزد هستند، مانع رفتن‌شان می‌شود؛ تا اینکه پس از بحث و جدلی طولانی، با تماس فرزانه این سوءتفاهم از بین می‌رود.