سرنوشتی که نمی‌شه تغییرش داد

تنظیم متن: سعید اسلام زاده
زمان: 00:18:00
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سرنوشتی که نمی‌شه تغییرش داد
خلاصه:

شاهی برای شکار رفت و آهوی خوش خط و خالی را دید و تصمیم گرفت آهو را شکار کند و به همراهانش دستور داد آهو را دوره کنند. اما آهو فرار کرد و شاه تصمیم گرفت خودش برای شکار آهو برود.
پادشاه با اسب تیز پا به دنبال آهو رفت، اما آهو فرار کرد و پادشاه در بیابان تنها ماند. توی بیابان پادشاه چوپانی دید و با او به ده چوپان رفت. کدخدا به پادشاه جا و غذا داد. نیمه‌‌‌‌‌های شب پادشاه مرد سفیدپوشی را دید و به گمان این‌‌‌‌‌که دزد است از اتاق بیرون آمد، اما مرد فرشته‌‌‌‌‌ایی بود که پیشانی و سرنوشت آدم‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌نوشت.
سواران رد اسب پادشاه را گرفتند و به دنبال او آمدند. پادشاه پسر کدخدا را که همان شب به دنیا آمده بود به هزار سکه خرید…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *