«بنفشه» و «فرزین» زوج جوانی‌اند که به خانه تازه‌سازی نقل‌مکان کرده‌اند و زندگی نسبتا آرامی دارند، اما بنفشه به خرافات و ورد و جادوی مدرن علاقه‌ زیادی دارد؛ این موضوع فرزین را نگران کرده است، ولی با همسرش مدارا می‌کند.
یک شب، نزدیک عید نوروز، فرزین به خانه می‌آید و بوی زننده زباله همه‌جای خانه را پر کرده است. وقتی زباله‌ها را از خانه بیرون می‌برد، با یک کیک شکلاتی با بسته‌بندی شکیل مواجه می‌شود، اما هیچ نشانی‌ای روی بسته کیک نیست؛ بالأخره با وسوسه‌های بنفشه مجبور می‌شود که کیک را به خانه ببرد و در یخچال بگذارد.
صبح فردا که فرزین برای خرید از خانه بیرون می‌رود، با پسر واکسی به نام «اسی» روبه‌رو می‌شود که دنبال کیک گمشده‌‌‌اش می‌گردد. فرزین که آدم خوش‌قلبی است، او را به خانه می‌آورد و کفش‌هایی را برای واکس زدن و تعمیر به او می‌سپرد و بنفشه متوجه می‌شود که اسی‌ واکسی هم اهل ورد و جادوست و همان ورد و جادوهای مدرنی را به زبان می‌آورد که بنفشه هم چیزهایی از آن‌‌‌‌‌‌‌ها می‌داند.
همچنین یک سی‌‌‌‌‌‌‌دی به دست آن‌‌‌‌‌‌‌ها می‌رسد که بنفشه فکر می‌کند آن یک نشانه است. در آن سی‌‌‌‌‌‌‌‌دی آموزش‌هایی به بنفشه داده می‌شود و بعد از آن بنفشه به گروه کلاغ‌های طلایی ملحق می‌شود و سی‌‌‌‌‌‌‌دی را از بین می‌برد و متوجه می‌شود که اسی واکسی از طرف گروه کلاغ‌های طلایی یک قاصد است. اسی واکسی یک سکه طلایی به او جایزه می‌دهد…