«نظر» دانشجویی است که برای ادامه تحصیل از شهرستان به تهران آمده است. او مدتی است که می‌خواهد تاریخ عقد خود را با نامزدش «زیبا» مشخص کند، اما هزینه‌های بالا این امکان را به او نمی‎دهد.
هزینه‌ خانه دانشجویی او را بر آن می‌دارد به جست‌وجوی هم‌‌‌‌‌‌‌خانه باشد و این اتفاق‌ها موجب شده است تا زیبا از این شرایط ناراضی شود و از این تعلل او به ستوه آید.
نظر یک سنگ قیمتی قدیمی همراه خود دارد که دست به دست گشته و حالا به او رسیده است. او تصمیم می‌گیرد این سنگ را در انگشتری قرار دهد و آن را برای دلجویی به زیبا بدهد.
از سوی دیگر، درپی آگهی برای یافتن هم‌‌‌‌‌‌‌خانه، «سهیل» و «حسام» که خودشان را دانشجو معرفی می‌‌‌‌‌‌‌کنند، تمام شرایط نظر را می‌پذیرند….