بهشت

نویسنده: فرهاد امینی
زمان: 01:49:28
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
بهشت قسمت اول
بهشت قسمت دوم
بهشت قسمت سوم
بهشت قسمت چهارم
بهشت قسمت پنجم
خلاصه:

«تورج »و «ایرج» دو برادرند که هر دو عاشق یک دختر می‌شوند و همین اتفاق، کینه‌ای عمیق بین آنها به وجود آورد؛ کینه‌ای که سال‌های سال ادامه می‌یابد.
حدود سال‌های ۲۵-۱۳۲۰ مردم از تجدد دم می‌زدند؛ به همین سبب، «رکن‌الدین» هم که می‌خواست از قافله عقب نماند، پسرش ایرج را فرستاد تهران تا درس بخواند؛ البته بیشتر به خاطر این‌‌‌‌‌‌‌‌که حال و هوایش عوض شود، زیرا ایرج و تورج هر دو عاشق دختری به اسم «ماری» بودند که از یک خانواده‌ی مهاجر روس بود. قبل از این‌‌‌‌‌‌‌‌که کار دو برادر بالا بگیرد، ماری از دنیا می‌رود.
از طرفی مرحوم فخاری، پدر تورج و ایرج، در میان مردم ده از اعتبار بالایی برخوردار بود. تکیه فخاری، هر سال در روزهای عزاداری امام حسین(ع) در خدمت عزاداران بود. برعکسِ فخاری، پسرش تورج، رفتار خوبی با کارگران نداشت و در بین اهالی روستا حرف‌های زیادی پشت سرش می‌‌‌‌‌‌‌‌زدند. مثلا می‌گفتند او به‌زور، ملک و دارایی «آقا میر» را از چنگش درآورده بود و وقف امامزاده کرده بود، درواقع تورج با این کار می‌خواست زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌های تبلیغاتی خود را برای وکالت مجلس آماده کند.
ولی از آنجا که این زمین غصبی محسوب می‌شد، متولیان امامزاده این وقف او را قبول نکردند. تورج، همیشه به ایرج حسادت دارد؛ چرا که حس می‌کند او محبوب پدر و مادرش است. او تصمیم دارد ساختمان نیمه کاره مسجد روستا را کامل کند و از ایرج می خواهد که سر راه او نایستد و مانع کارهای او نشود.
بعد از مراسم ختم فخاری، وقتی وصیت‌نامه‌ی او را بازکردند، کینه‌ تورج دوباره بالا گرفت؛ چرا که فخاری کارخانه شالیکوبی را به ایرج سپرده بود و این تصمیم او برای تورج پذیرفتنی نبود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *