خانه تاریکی

زمان: 00:12:09
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
خانه تاریکی
خلاصه:

تاریکی، خانه نداشت. جایی هم برای خواب نداشت. تنهای تنها بود.
تاریکی دوست داشت یه خانه گرم و نرم داشته باشد. به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای رسید و در زد. پیرزن در را به رویش باز کرد و گفت: من تاریکی را دوست ندارم.
چون شب یه عالمه مهمان دارم و دلم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد خانه تاریک باشد. زود از اینجا برو …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *