«بی‌بی نجمه» با پسر، عروس و نوه‌اش در یک خانه زندگی می‌کنند. او دچار فراموشی شده است. از آنجایی که همیشه بسیار فعال و داوطلب انجام کارها بوده، اکنون به‌خاطر کهولت سن، گاهی خرابکاری می‌کند و اتفاقات خطرناکی را پیش می‌آورد.
بی‌بی نجمه با توجه به کهنسالی و ناتوانی در انجام کارهای روزانه، سعی می‌کند در امور جاری خانه از عروسش جلوتر باشد. به همین خاطر گاهی دچار اشتباه می‌شود؛ مثلا یک روز باعث آتش‌‌‌‌‌‌‌‌سوزی کوچکی در منزل می‌شود و یا این‌‌‌‌‌‌‌‌که به جای نمک در غذا، پودر ظرفشویی می‌ریزد و بدتر از همه قوری عتیقه یادگاری عروسش را می‌شکند. به همین علت، عروسش «نرگس»، از همسرش «حمید» می‌خواهد که با مادرش صحبت کند تا در کارهای خانه دخالت نکند؛ حمید هم موافقت می‌کند.
اما یک شب مشاجره میان حمید و نرگس بالا می‌گیرد و بی‌بی نجمه تصمیم می‌گیرد تا به خانه سالمندان برود. در این باره با حمید صحبت و او را راضی می‌کند. سپس بدون آگاهی عروس و نوه‌اش «آرزو» خانه را ترک می‌کند. آرزو بعد از رفتن مادربزرگش دچار بیماری می‌شود…