سکه‌ی قلب

نویسنده: وداد سکاکینی
زمان: 00:26:18
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سکه‌ی قلب قسمت اول
سکه‌ی قلب قسمت دوم
خلاصه:

وقتی که سحرگاه بانگ مؤذن فضا را پر می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، «عبدالعاطی زنبیل و جارویش را بر می داشت، به دسته جارو مثل عصا تکیه می کرد و از خانه بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌آکد.
با آن‌‌‌‌‌‌‌‌که عبدالعاطی، از یک سال پیش، رفتگر محله ما شده بود، ولی من هیچ چیز درباره او نمی-دانستم، اما اذان گوی مسجدی که نزدیک خانه ما بود، او را خوب می‌شناخت؛ شاید اهل یک ده بودند؛ در هر حال دو دوست قدیمی بودند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *