صدای خاک

نویسنده: داریوش روحی
زمان: 02:07:19
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
صدای خاک قسمت اول
صدای خاک قسمت دوم
صدای خاک قسمت سوم
صدای خاک قسمت چهارم
صدای خاک قسمت پنجم
خلاصه:

دو سال پس از سقوط حکومت صدام و اشغال خاک عراق به دستِ آمریکا و متحدانش، جمعی از کسبه و اهالی یکی از محلات جنوب تهران، تصمیم گرفتند برای زیارت عتبات عالیات عراق اقدام کنند…

«علی» جوانی است که به‌‌علت از کارافتادگی پدرش، در تعمیرگاه «منوچهر» مشغول به کار است و پدر و مادر او سال‌ها پیش برای به‌دنیا آمدن او، به امام حسین(ع) متوسل شدند و این نذر قدیمی بر ذمه‌ آن­هاست. علی از ماجرای این سفر باخبر می‌شود و تصمیم می‌گیرد، به نیابت از پدر و مادرش، با کاروان زیارتی عازم کربلا شود. مادر علی مخالف این تصمیم است، اما سرانجام علی در لحظات پایانی با رضایت والدینش سوار اتوبوس می‌‌شود.

صبح روز بعد اتوبوس به گذرگاه مرزی مهران می‌‌رسد. «هاشم»، مسئول کاروان، اوراق عبور را به یکی از مأموران مرزداری نشان می‌‌دهد. با توجه به این­که راننده نیز اولین سفر به عراق را تجربه می­کند، متوجه می­شود که بدون راهنما نمی‌توانند از مرز بگذرند؛ در حالی که روز پنج­شنبه است و مرز تا چند ساعت دیگر بسته می‌‌شود.

زائران به اصرارِ مرزبانی به دنبال راهنما می‌گردند که با جوانی به نام «غفور» به عنوان راهنمای سفر خویش به توافق می‌رسند

اتوبوس زائران بالاخره از مرز عبور می‌کند و آن­ها به عراق می‌‌رسند، اما هنوز مسافتی پیش نرفته‌اند که اتوبوس خاموش می‌شود و مسافران تصمیم می­گیرند که پای پیاده به مرز برگردند؛ ولی شش نفر از آن­ها مصمم‌اند که به راه خویش ادامه دهند و غفور با گرفتن پول بیشتر به آن­ها وعده می‌دهد که پس از دو سه ساعت پیاده‌روی، آن­ها را به مقصد برساند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *