لقمان و خربزه شیرین

زمان: 00:10:23
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
لقمان و خربزه شیرین
خلاصه:

روزی روزگاری «لقمان حکیم» در خدمت خواجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بود. خواجه دستور داده بود لقمان حکیم غذای او را پیش از او بچشد.
روزی یکی از دوستان خواجه خربزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را برای خواجه آورد، به این امید که خواجه به او هدیه ارزشمندی بدهد.
مرد بهترین خربزه باغ خود را برای خواجه آورده بود. خواجه یک قاچ از خربزه را به لقمان داد. لقمان با لذت تمام خربزه را خورد. باز هم خورد و خورد تا فقط یک قاچ باقی ماند.
خواجه تصمیم گرفت تا قاچ آخر را خودش بخورد. وقتی خربزه را به دهان گذاشت متوجه تلخی خربزه شد. خواجه با تعجب از دلیل کار لقمان پرسید.
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت: من به دو دلیل این کار را کردم …

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *