جرعه‌نوش غدیر

نویسنده: سعید تشکری
زمان: 03:53:09
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
جرعه‌نوش غدیر قسمت اول
جرعه‌نوش غدیر قسمت دوم
جرعه‌نوش غدیر قسمت سوم
جرعه‌نوش غدیر قسمت چهارم
جرعه‌نوش غدیر قسمت پنجم
جرعه‌نوش غدیر قسمت ششم
جرعه‌نوش غدیر قسمت هفتم
جرعه‌نوش غدیر قسمت هشتم
جرعه‌نوش غدیر قسمت نهم
خلاصه:

«علامه امینی» ارادت خاصی به امیرالمؤمنین داشت. هرکس که حاجتی داشت، علامه او را به حرم امام علی (ع) می‌‌برد و حاجتش را می‌گرفت. ازجمله شاعری که علامه، شعرش را به حرم بُرد و حاجتش را گرفت. آنچه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوید حکایت زندگی علامه امینی است…
هنگامی که «عبدالحسین امینی» چهارده ساله بود، شهر تبریز در تلاطم استبداد و هجوم قوای روس و انگلیس می‌سوخت. در همان دوران «شیخ محمد خیابانی» دستگیر شد و به شهادت رسید.
یکی از استادانِ برجسته‌ عبدالحسین با پدرش صحبت کرد و از او خواست که عبدالحسین را به‌‌دلیل نبوغ بالا، برای ادامه‌‌ تحصیلات دینی به نجف اشرف بفرستد. عبدالحسین و «آقا طاهر»، خدمتکار شیخ محمد خیابانی و «رحیم»، دوست عبدالحسین، عازم نجف شدند.
عبدالحسین و همراهانش در آن سفر شبی، هنگام استراحت، به‌‌طور معجزه‌آسایی با کمک آقاطاهر از حمله‌‌ گرگ‌‌ها نجات یافتند.
صبح روز بعد، دزدان به قافله‌ای در میان راه حمله‌ور شدند و قصد اهانت به زنی از این قافله را داشتند. راهزنان همسر و فرزند این زن را دستگیر کرده بودند. سرکرده‌‌ این راهزنان که به «بچه‌‌غول» معروف بود، با حادثه‌‌ عجیبی رو‌به‌‌رو شد. عبدالحسین و رحیم، او را دستگیر کردند و از راهزنان خواستند درمقابل آزادی سرکرده، همسر و فرزند زن را رها کنند و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیز به درخواست خودِ سرکرده این کار را انجام دادند.
در همین‌حال، طوفانی آغاز شد و ناگهان سرکرده‌‌ راه‌زنان بینایی‌اش را از دست داد. عبدالحسین از سرکرده خواست که با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به سفر نجف برود تا طبیبی برای معالجه او بیابند. سرکرده نیز حرف عبدالحسین را پذیرفت و با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به نجف رفت. در نجف آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به حرم امام علی(ع) رفتند و در آنجا سرکرده که نامش «مراد» بود، شفا یافت و از آن به بعد، راهنمای قافله‌ها شد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *