حکایت درازگوش و شغال

زمان: 00:13:49
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
حکایت درازگوش و شغال
خلاصه:

شغالی در بیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به راحتی زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد.
روزها گذشت و گذشت تا این که یک روز صبح الاغی را در بیشه دید. شغال با دیدن الاغ تعجب کرد و ناراحت شد و گفت: اینجا چکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنی؟
الاغ گفت که من فقط آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام اینجا گردش کنم چرا ناراحتی؟
شغال گفت: من دلم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد با حیوانات دیگر دوست شوم…
این داستان آموزنده برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *