چشم‌هایی که باز و بسته می‌شود

نویسنده: سام شپارد
زمان: 00:17:59
به اشتراک گذاری:
4.67
اپیزودهای این قصه
چشم‌هایی که باز و بسته می‌شود
خلاصه:

حالا باز بر می‌گردد به خودش. فکر می‌کند ممکن است بال‌های یک پرنده باشد؛ بال‌‌هایی با نوک قرمز رنگ که یک لحظه به آسمان بالا می‌رود، بعد کوبیده می‌شود روی آسفالت پردست‌انداز. یک پرنده خیلی بزرگ است! تقریبا پرنده را زیر می‌گیرد. پا می‌‌کوبد روی ترمز و می‌کشد طرف شانه جاده. همان‌طور که می‌گذرد، یک‌جفت چشم زرد نافذ می‌بیند؛ چشم‌هایی وحشت‌زده، وسط بافت درهم تنیده‌ای از خون و پر که به سطح آ‌سفالت چسبیده. پرنده بال‌های بزرگش را بالا پایین می‌دهد که به هوا بلند شود. دختر داد می‌زند:

– وای خدا، شاهینه! یه شاهین قشنگ! وای خدایا! وای خدایا! باید چی‌کار کنم؟

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (88 votes, average: 4,67 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *