
آخرین سفر کشتی خیالی

همانطور به انتظار ظاهر شدن مجدد کشتی باقی ماند تا آنچه را که انجام دادنیست انجام دهد، و آن این بود که یک قایق دزدید، از خلیج عبور کرد و تمام بعدازظهر را به انتظار رسیدن ساعت موعود در میان دهلیزهای بندر سیاهپوستان، در میان پیت خیارشوری جزائر کارائیب باقی ماند. ولی آنچنان در ماجرای خود غرق بود که مثل همیشه در مقابل مغازههای سرخپوستان توقف نکرد تا چینیهای عاج را ببیند که در دندان فیل حکاکی شده بودند، و یا سیاهپوستان هلندی را با آن دوچرخههایشان مسخره کند، و یا مثل دفعههای پیش از کسانی که پوست تنشان مثل پوست مار کبرا بود و بارها دور دنیا را گشته بودند بترسد، پس مسحور رویای میکدهای که در آن بیفتک زنهای برزیلی را میفروختند، متوجه چیزی نشد تا اینکه شب با سنگینی تمام ستارگانش بهروی او افتاد و جنگل از خود عطر شیرینی از گلهای گاردینا و مارمولک گندیده بیرون داد و او داشت در قایق سرقتی خود به طرف مدخل خلیج پارو میزد و چراغ را خاموش کرده بود تا نگهبانان گمرک را متوجه نکند…
تازه با این سایت آشنا شدم، ظاهرا کتابهای صوتی دانلود نمیشه! فقط میشه آنلاین گوش داد!!!