آخر بازی

نویسنده: ساموئل بکت
زمان: 00:58:09
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
آخر بازی قسمت اول
آخر بازی قسمت دوم
آخر بازی قسمت سوم
خلاصه:

در اتاق خالی، با دو پنجره کوچک، پیرمرد کور و فلجی به نام «هام» روی صندلی چرخ‌دار نشسته است. خدمتکار او «کلاو» قادر به نشستن نیست. پدر و مادر بی پای او یعنی «نگ» و «نل» در دو سطل زباله در کنار دیوار هستند.

هام درواقع در برزخ خویشتن گرفتار شده و بارها تأکید می‌کند بیرون از اینجا مرگ است؛ مرگی که همه کائنات را در کام خود فروبرده و کلاو میان این دو دنیا در رفت‌وآمد است.

هام و کلاو، به مرگ آگاهی کامل دارند و می‌دانند که قادر به تغییر سرنوشت و آینده خویش نیستند؛ از این‌رو به راه‌حل‌های مختلفی می‌‎‌اندیشند تا گذشت زمان و مرگ را فراموش کنند، مانند: رجوع به خاطرات، گفت‌وگوهای بی‌هدف و پوچ. آن­ها آخرین حضور خود را در زندگی نمایش می‌دهند.

انتظار برای به‌دست آوردن آرامش و رهایی از درد از سوی هام، نه فقط از بار پوچی این نمایش کم نمی‌کند، بلکه آن را قوت می‌بخشد؛ چراکه در پایان درمی‌یابد که مسکن‌هایش تمام شده و این تباهی انتظارش را نمایان می‌سازد.

نیرویی نامرئی همانند یک طناب، شخصیت‌ها را به هم پیوند داده است. آن­ها تمایل به ترک یک­دیگر دارند، اما توانایی‌اش را ندارند. کلاو بارها بیان می‌کند که می‌خواهم تنهایت بگذارم، اما چنین کاری نمی‌‌کند؛ آن­ها وابسته و محتاج یک­دیگرند. زندگی‌شان یک کلیشه تکراری است؛ مثل روزمره‌گی یا به عبارتی روزمرگی که بر زندگی انسان معاصر سایه افکنده است.

هام و کلاو هم‌زیستی پیدا کرده‌اند و اگر بخواهیم کمی سیاسی به این ماجرا نگاه کنیم، کلمه‌ «استعمار» کاملاً مناسب است؛ چراکه کلاو زیر سلطه‌ هام است و به این سلطه آگاه است.

هام نماد جامعه سرمایه‌‌داری است که امید را رها کرده و می‌خواهد در این برهه از زمان، منافع خود را تأمین کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *