







«حنطوش» مردی است که برای رهایی از وضعیت اقتصادی نابسامان و تنگدستیاش دست به نوشتن نامهای میزند که مفسدان اقتصادی را به بالاترین مقام دولتی – رفیقالرئیس – معرفی میکند. رفیقالرئیس شخصیتی است که در ابتدای داستان در موردِ او میخوانیم: «قول داده بود در مدت بیستوچهار ساعت و چهار دقیقه و دو ثانیه بیکاری و فقر را ریشهکن فرماید. قول داده بود اما به یک «اما». و اماش هم این بود که اگر محتکرین، مالپرستان، سودجویان، دلالان، خرابکاران و کارمندان فاسد بگذارند». بنابراین حنطوش که تحصیلکرده و بیکار است و از جامعهاش انتظار احترام و تکریم دارد، برای نجات وضعیت خود و به خیال خود نجات جامعه از فساد و فقر، نامهای مینویسد. اتفاقاتی که پس از نگارش نامه برای حنطوش میافتد، درست همان چیزهایی است که خواننده انتظار آن را دارد. نویسنده برای تلطیف فضای داستان آن را در فضایی طنز روایت میکند، اگرچه این طنز چنان تلخ و گزنده میشود که حتی تلخی آن در بستری از کلمات و استعارات توأمان عربی و فارسی هم بیش از هر چیز به چشم میآید. عدم اعتماد به نزدیکان، تنگ نظری، بدخواهی برای یکدیگر، ریاکاری و صفات اینچنینی، پیامد جوامعی است که در آن سیستم حکومتی ناسالم و متعاقب آن فقر حاکم است. قانونگریزی اکثریت جامعه و قساوت اقلیت دارای قدرت در سرتاسر داستان به چشم میخورد و اگرچه ممکن است خواننده فارسی زبان از اصطلاحات عربی موجود در داستان سر در نیاورد یا داستان بین سبکهای رئالیسم، رئالیسم جادویی و رئالیسم فانتزی سرگردان باشد، ولی به آسانی با جو ناشی از حکومت فاشیستی همذاتپنداری میکند.