

آسیا
من «سرگئی نیکلاییچ» اهل مسکو هستم که در شهر «زولنگن آلمان» زندگی میکنم. در آلمان با خواهر و برادری به نام «گاگین» و «آسیا» از اهالی «سن پترزبورگ» آشنا شدم. آنها مرا به خانهشان دعوت کردند و رابطهی دوستانهای بین ما برقرار شد.
بعد از چند روز و با توجه به اتفاقاتی که پیش آمد، به این نتیجه رسیدم که گاگین و آسیا مرا فریب دادهاند. آنها را ترک کردم و به کوهستان رفتم. اما بعد که برگشتم و با گاگین صحبت کردم، پی میبرم که دچار سوءتفاهم شدهام ….
سلام.لطفا زود ب زود داستان بذارید
.مخصوصا داستان طولانی.ممنون.