




دو سرنوشت در «آوریل ناتمام» تلاقی میکنند. اولین مورد مربوط به «گئورگ»، کوهنورد جوانی است که بر خلاف میل خود به تازگی مردی را برای انتقام مرگ برادر بزرگترش کشته است و انتظار دارد با رعایت مفاد قانون تنظیم کننده خود کشته شود. دومی زوج جوانی است که در ماه عسل به سر میبرند تا آداب و رسوم قدیمی آن محل، از جمله دعوای خونی را مطالعه کنند.
در حالی که داستان در اوایل قرن بیستم اتفاق میافتد، زندگی در فلاتهای بلند آلبانی زندگی را به دوران تاریکی بازمیگرداند. پیراهن خونین آخرین قربانی توسط افراد داغدار آویزان میشود تا همه ببینند. تا اینکه انتقامگیر به نوبه خود، مرد خود را با شلیک تفنگ میکشد. برای عروس جوان، شوک این چرخه بیپایان قتل اجباری ویرانگر است. داستان نگاهی اجمالی به گئورگ میاندازد که در حومه شهر سرگردان است و منتظر پایان آتشبس سی روزه است. زندگی او برای همیشه عوض شده است و او باید عذاب بزرگی را برای همیشه روی شانههای خود حمل کند.