

آپارتمان شماره ۱۳
قسمت اول

آپارتمان شماره ۱۳
قسمت دوم

آپارتمان شماره ۱۳
قسمت سوم

آپارتمان شماره ۱۳
قسمت چهارم

آپارتمان شماره ۱۳
قسمت پنجم
ماشاءالله ایرانمنش از کرمان راهی پایتخت میشود تا ارث پدریاش، آپارتمان شماره ۱۳ را بفروشد، و کارگاه تراشکاری کارفرمای خود را در زادگاهش خریداری کرده و با دختر محبوبش ازدواج کند. اما آپارتمان به دلیل وجود ساکنان مجتمع که آدمهای بدقلقی هستند فروش نمیرود. ابراهيم در كنار در ورودی آپارتمان بساط ميوه فروشی به پا كرده است. ديگری يک شركت خصوصی تاسیس کرده است. يكی مطب دندانپزشكی راه انداخته است و چهارمی هم آرايشگاه زنانه. هيچ خريداری حاضر نمیشود خود را با اين آدمها گرفتار كند. ماشاءالله ايرانمنش عاقبت با تمهيدی همسايهها را به همكاری وا میدارد و آپارتمان خود را به برادر ابراهيم واگذار میكند.